ارمیا و شیطنتاش در اذر91
سلام به پسر شیرین تر از عسلم گاهی اوقات با کارایی که میکنی اینقده شیرین و خوردنی میشی که دلم میخواد درسته بخورمت.هرچه میبوسمت سیر نمیشم. میدونی دیشب چکار کردی؟دیشب رفتی تو بوفه نشستی و دکوری های داخلش رو ریختی بیرون.از این ستاره های تزیینی هم بود که لطف کردی انداختی رو فرش.وقتی اومدم بگیرمت ندیدمش و رفت تو پام.یعنی پام سوراخ شد.نمیتونستم برم از تو بوفه در بیارمت و بابایی هم کار داشت تا بابایی بیاد هرچه صدات کردم ارمییییییییییییییییااااااااااااااا انگار نه انگار که به جنابعالی میگم.خودت هم بیرون نمیتونستی بیای تا اینکه بلاخره کار بابایی تموم شد و اومدی بیرون و من موندم و پای مصدوم! عاشق ایدایی وقتی میبینیش از خودت خوشحالی در وکون...