محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

خرداد 93 با ارمیا

سلام گل پسر عززززززززیزززززززززززم ناناز من از کجا شروع کنم بگم؟ . . . از اونجایی بگم که عزیز و بابا رفتن سفر خانه ی خدا و یه دوهفته ای میشه برگشتن و ما هم سرمون شلوغ بوده و برو بیا تو خونه مون زیاد بود.از اونجایی که پسر فهمیده ای هستی و میدونستی که بابا اینا رفتن مکه تو این 10 روزی اصلا لج نیومدی برا  عزیزو بابا.هرکی هم ازت میپرسید که بابا کجاست ؟میگفتی:رفت مکه .چی بیاره سوغاتی واست؟ ارمیا:کشمش پلو و ماشین کنترلی!کشمش پلو رو خیلی جالب میومدی اخه کشمش پلو خیلی دوست داری. اون پروژه بای بای مای بیبی که تو همون هفته ی اول با موفقیت انجام گرفته بود و تونسته بودی زود جیش رو کنترل کنی.الان دیگه شباه...
15 خرداد 1393

صحبت کردن به سبک ارمیا

سلام شنگولکم چند وقتیه کرم های کوچک سیاه تو منطقه مون زیاد شده نمیدونم بخاطر رطوبت هواست یا نه ولی بهرحال تو خیلی بدت میاد.اون کرم ها رو دیوار تو کوچه همه جا هستن.تو وقتی میبینی شون هیجان زده میشی و منو صدا میزنی مامانی مامانی بیا .بیا کرم .بیا بکشش! امروز رو دیوار مادرجون اینا بود برگشتی میگی مامانی من اینقدر بدم میاد از کرم.چرا اینا اینجا میان؟ خاله جون زهره میخواسته بره بیرون مانتوش مناسب نبوده مانتوی منو پوشید .تو بهش میگی:چرا مانتوی مامانی رو میپوشی؟مامانی تازه خرید!خاله جون هم میگه این مانتوی منه.مثل هم خریدیم -ارمیا:نه مال مامانیه.در بیارش. یه صندل دارم شما بهش میگی کفش خوشگله.اتفاقا همسایه مادرجون اینا خاله ...
15 ارديبهشت 1393

بای بای مای بیبی

 سلام نازدونه یکی دوهفته ای میشه که مقدمه چینی های پروژه بزرگ گرفتن پوشک رو شروع کردیم.معمولا روزی حداقل یکی دوساعت بدون پوشک بودی و سرپا میگرفتمت و بارها هم نم دادی و یا جیش تو زدی و فرش رو نجس کردی.اما خداروشکر دیروز یه دفعه خودت گفتی مامانی جیش دارم .گلاب بروتون پی پی هم که معمولا تو شلوار میزدی دیشب تونستی خودت بکنی و یه دوسه بار دیگه عمل دفع رو خودت انجام بدی برات عادی میشه. امروز هم چندباری خودت گفتی که جیش داری اما گاها با تاخیر بوده ولی مشکلی نیست باز جای شکرش باقیه که داری با این مرحله خوب راه میای.اگه همینطور پیش بریم به احتمال زیاد تا یه هفته ی دیگه از مای بیبی خبری نخواهد بود.... .فدات شم مامانی بعدازظهری من م...
27 فروردين 1393

ارمیا به خرید میرود

سلام گلم یه روز با بابا میرین مغازه عموجمشیدی -سلام عموجمشیدی خوبی سلامتی؟ -گژ میخوام پشته میخوام شوخوات میخوام اسمارتیز میخوام. چیزایی که میخوای رو میخری و بعد برمیگردی به عمو جمشیدی میگی:چقدر میشه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!     با دوچرخه و ماشینت بازی میکنی .خیلی جالبه با دوچرخه میری ماشین رو میزنی.بعد میای پایین میری پیش ماشین باهاش میحرفی و میگی چی شد؟چرا گریه میکنی ؟تورو زد؟برم بزنمش؟ بعد میری سراغ دوچرخه و مثلا میزنیش و میگی چرا میزنی ؟چرا زدیش.با تو ام.حالیته!(چقدر با ابهت) دیگه نزنییییییییش. ...
24 اسفند 1392

اری بلا در اسفند 92

سلام عزیزم قربونت برم وروجکم که اینن لقب واقعا برازنده ته .اخه امروز روز جمعه ایی که مثل خیلی از جمعه های دیگه کسل کننده بوده بیش از حداقل 5 بار رفتی پایین و برگشتی.میری پایین یه 10 دقیقه میمونی بعد حوصله ت پیش عزیز اینا زود سر میره دوباره برمیگردی خونه.تو خونه هم حوصله  ت سر میره نق میزنی گریه میکنی بهونه میگیری .و دوباره عازم رفتن به پایین میشی. عاااااااااااشق اب بازی هستی .مثل بابایی.اخه بدون استثنا هر جمعه بابایی بیش از دو ساعت ماشینشوو میشوره.و تو هم که شرایط فراهم که شیلنگ اب بدست اب بازی کنی.من هم که واعا حوصلم از این اب بازی بی مورد شما پدر و پسر حوصلمه م سر میره .یه جورایی کفرم در میاد و عصبانی هم میشم. نمیدونم چرا ولی دو...
16 اسفند 1392

واااااااااای مامانی بف میاد!!

سلام شنگولم   وااااااااااای گلم الان دو روزه که تو شهرمون بعد تقریبا ٤٠ روز بدون بارش بارون داره برف میباره.اینقده ذوق زده شدیم که نگو.تازه این حس به تو هم انتقال پیدا کردتا میریم ببینیم هنوز برف میاد یا نه میگی من هم  ببینم بف میاد. دیروز رفتیم گنگل(جنگل)برف بازی اولش شما خواب بودی بعد بیدار شدنت هم سرحال نبودی و بیشتر تو بغلم بودی و نق میزدی.وقتی اومدیم خونه گفتی بابایی امشب بییم گنگل؟بابایی گفت باشه فرداا میریم جنگل برف بازی.تو هم با یه ذوقی میگی بییم گنگل! خلاصه کلی از این برف و سرمای غیر منتظره کیف کردیم . دوسه هفته پیش تولد علی جون بوده که هی کم و بیش خوش گذشت ولی بیشتر از همه تو کیف کردی و کلی با بادکنک با...
13 بهمن 1392

عمو زنجیر باف

سلام شنگول پسری اینقده قشنگ حرف میزنی که کیف میکنم.تازگی ها حالت پرسشی یا تعجب جمله هاتو میگی که خیلی جالبه.شعر عمو زنجیر باف رو کامل خودت تنهایی بلدی و میخونی که برات اینجا میزارم   عمو زنجیر باف بئه زنجیر من بافتی بئه پشت منو بافتی(پشت کوه انداختی)بئه بابا چی چی افرده نخود کشیکش با صدای گربه میو  میو   ...
6 دی 1392

مامانی شونه بکنم!

سلام عزیزم گلم میری شونه رو میگیری و میگی مامانی شونه بکنم.مشغول شونه کردن موهام میشی. مامانی خوشجل بشی.مامانی خوشجل بشی .10 تا کشیدم(اون تارهای موهام که میریزن منظورته) مامانی ماشین رو شونه بکشم خوشجل بشه.ماشین خوشجل بشه. دوباره میای سراغ من .من غصه م ممیگیره.اخه موهام خشکه چون دکلره داره.دلم ضعف میره.اما تو همچنان میخوای موهامو شونه بزنی.میگم برو موهای بابا مهدی رو شونه بکش. -بابا مهدی خوشجل بشه.موی بابا مهدی رو بکشم. -صب بکن بئم پایین(از رو میز بری پایین همیشه رو میز و صندلی هستی یا اویزون دسته ی صندلی ). دوتا شونه به موی بابا مهدی میزنی و بی خیال میشی.دوباره میای سراغم.نهههههههههههههه ارمیا دوباره نه! ...
27 آذر 1392

گرمای رنگ پاییز و سرمای زمستون

سلام سلامی به گرمی خونه های ایرونی در این سوز و سرمای اذر ماه پاییزی که رنگ و بوی زمستون رو داره. وااااااااااااااای الان جنگل چه خوش اب و رنگه والبته من یه دوهفته ایی میشه که نرفتم ولی حتما الان خیلی قشنگ شده. کریسمس و یلدا که هر کدومشون عالین و دوست داشتنی.چقدر حال و هوای کشورای دیگه وقتی به کریسمس نزدیک میشن زیباست.دلم میخواست ما هم کریسمس میگرفتیم هرچند نوروز خودمون هم در جای خود بهتر و دوست داشتنی تر است.خب ادمیه دیگه دلش همه چیزای خوب رو میخواد.اما دوست داشتم تو کشوری مثل لندن بودم و از تزیینات نزدیک کریسمس و جشن ها لذت میبردم.من و تو پلاس که برنامه ش در این رابطه خیلی رو من تاثیر گذار بود و من رو مشتاق کرد که یه سر برم سف...
24 آذر 1392