گوسفند بیچاره
کوچولوی مامان میخوام یه چیز جالب برات تعریف کنم
بابایی به اصرار من یه بع بعی خریده که هم عید قربون قربانی کرده باشیم وهم بخاطر تولدتو یه جورایی از خدا جون تشکر کرده باشیم اما امان از دست این گوسفند ناقلای ما بابایی کارش شده رسیدگی بهشون بیچاره افتاد تو کار چوپانی..
باباجون صبح که میره سر کار میبرتشون بیرون تا بچرند اما بع بعی ما فقط بع بع میکنه رو مخ همه راه میره وای ی ی که نمیدونی چقدر اعصاب خوردکنه مخصوصا اگه مثل من تا ساعت 10.9:5 میخوابم با صدای نه چندان خوشایند اونا بیدار میشم تاجایی از دستش عاصی شدیم که تصمیم گرفتیم به محض به دنیا اومدنت سر شو ببریم قربونیش کنیم و هروقت بع بعی اذیت میکنه کار من و بابایی شده تهدیدش و روز شماری بدنیا اومدنت....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی