محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

سلااااااااااااااااام پسری

 mamany ت : 19 / 2 / 1391 ز : 10:03 PM | + سلام پسر نازم الهی قربونت برم که از دیشب میگی ادددددددددد ددده و طبق معمول که یه کار جدید یاد میگیری از ذوقت به طور مداوم تکرار میکنی و من کلی کیف میکنم ازهمچین اواز دلنشینی که میخونی واااای لحظه شماری میکنم که اون موقع که بگی ماما زودتر برسه نانازم اون دوتا دندون کوچولوی تیزت اومدن بالا و مشخص شدن چه قدر بهت میاد عزیزدلم دوسسسسسستت داااااارم یه دنیا خوشگل من تو قلب منی میدونستی؟ در کل الان توپ توپم و سرشار از حس مادری خییییلیییییییییییییییییی دوستت دارم پسر نازم امروز اولین پیامی که به مناسبت روز مادر واسم اومد خیلی جالب بود کلی منو بابایی خندیدیم این بوده... ٤روز ...
29 مرداد 1391

ارمیا گلی و کلی عکس از بعد عید تا حالا

  ت : 21 / 2 / 1391 ز : 9:18 PM | +     سلام من اومدم با کلی عکس از ارمیا گلییییییییییییییی!   این عکسا برای روزای فروردین و قبل از دندون در اوردن ناز دونه ست...   ارمیا جون تر گل و ور گل شده من شنگولم! سوار بر روروعک در کوچه ی مادرجون اینا چقدر اون روز سواری کردم هاها ها خیلی کیف داده بود بابا ایول به این ژست مامان کش! پسری اب دهان چی میگه!!! کچل شصت خور من! قلقلیییییییییی من! اینجا پسری برای اولین بار لبشو میخورد و میگفت ووووووووووووووووو البته یه دوهفته ای میشه دیگه اینکارو نمیکنه حاج خانووووم!در حال بووووو کردن در دل طبیعت هفته ی دوم فروردین داللللللللللی...
29 مرداد 1391

تاتی تاتی.....قدمی به سوی فردا

اول رو زانوهات میشینی و کمی استراحت میکنی یه تکیه به زانو میکنی و یاعلی وامیایستی و بعد پات رو بلند میکنی و یه قدم به جلو برمیداری البته با احتیاط و با کمی ترس و وقتی میبینی هنوز سرپایی و نیوفتادی قوت قلب میگیری و با همون احتیاط و تامل قدم دیگه تو برمیداری و باز هم میبینی سرپایی و دوباره تلاش میکنی و  ولی تلپ با باسن میای زمین ...اینطوری میشه که اولین قدم برداشتنت در ساعت 0 و35 دقیقه یکشنبه 28 مرداد91 اتفاق افتاد.بابایی شاهد این صحنه بود من پای نت بودم ولی کلی خوشحال شدم و ذوق کردم.الهی فدات شم عزیزم.امروز هم چند بار اینکار رو تکرارکردی هردفعه کلی خوشحال شدم و تشویقت کردم.قربون اون قدم های کوچولو و لرزانت بشم مبارکت باشه نانازم ا...
28 مرداد 1391

روزانه های ارمیا گلی

mamany ت : 11 / 4 / 1391 ز : 6:19 PM | +   سلام هستی مامان پسر نازنین و شنگول این روزای من!خوبی؟ امیدوارم که همیشه خوب خوب خوب باشی عزیزم. وااااااااااااااااای ارمیای من,دیروز من خواهرزاده ی کوچولوی 2 سانتی م رو دیدم .اخه با خاله جون رفته بودیم سونو.نمیدونی چه ذوقی کردم وقتی دیدمش.یه نی نی کوچولو موچولو که دستاشو به سمت شکمش جمع کرده بود و قلبش 160 تا میزد.ای جانم ایشالله به سلمتی بدنیا بیاد عزیز خاله!   میخوام از تو بگم از تو وروجکم که تو چها دست و پا رفتن حرفه ای شدی و تند تند هرجا که میخوای میری چند روزی هم که میتونی با کمک گرفتن اشیا و وسایل بلند شی و رو پاهای کوچولوت بیاستی.ای جان چه خوشمزه میشی وقتی...
27 مرداد 1391

همین جوری.......

همین جوری الکی دلم خواست بنویسم دلم گرفته حوصله ندارم اینروزا همین جوری الکی اینروزا سرت داد میزنم وقتی یه ریز نق میزنی و گریه و لج میکنی گاهی اوقات اونقدر پیش میرم که پشت دستت رو هم میزنم داشتم فکر میکردم اخه من چطور به خودم اجازه میدم موقع عصبانیت پشت دست تو بزنم اخه تو معصومی و پاک!اینکه میگم جلبی و گریه هات بی مورد و الکیه نا بجاست اخه تو از بس معصومی و لوح وجودیت پاک نمیتونی جلب باشی و من بجای اینکه ارامش بخشت باشم سوهان روحت میشم همین جوری دلم میخواد ازت گله کنم که چرا اخه وقتی چیزی میخوای زور میزنی و قرمز میشی و از تو گلوت صدا در میاری این چه کاریه پسر!مخصوصا وقتی بابایی رو میبینی و میخوای بغلت کنه این مدلی میکنی. میخوام ...
27 مرداد 1391

قلب من

mamany ت : 26 / 2 / 1391 ز : 11:22 PM | + سلام نفسم نانازی الهی فدات شم که این روزا توپ توپی قربونت بشم که میگی آآآددددااآآآدددددو هی تکرار میکنی نازدونه ی من یه دو شبه که دیر میخوابی و اخر شب شنگول تر میشی و دوست داری که بازی کنی و بابایی که مثلا بغلت میکنه تا با هم بخوابین خودش زودتر از شما خوابش میبره و شما هم همچنان سرگرم بازی و پتو خوری و دددد گفتن هستی و من میام پیشت وکمی بازی میکنیم باهم و بعد نازت میکنم و میگم عزیزدلم ,خوشگلم,هستی ام,قلبم بخواب و کم کم خواب مهمون چشای نازت میشه و اغوش فرشته ها میزبان لالایی شبانه ت میشه... عزیزدلم میخندی جیغ میکشی و کمی هم میشینی البته چند ثانیه و به بابا مهدی علاقه ی بیشتری نش...
23 مرداد 1391

5امین بهار

ن : mamany ت : 2 / 3 / 1391 ز : 12:35 AM | + سلام عزیزدل مامان فدات شم پسر نازم که مثل یه فرشته ی خوشگل خوابیدی نانازمن یه چند روزه که بهتر میتونی بشینی و زمانش طولانی تر شده افرین پسرم! ای پسر شیطون من میدونی امروز صبح چه کردی ؟همیشه گردنبند منو میکشیدی و میخواستی بخوری مخصوصا وقتی داشتی شیر میخوردی که دست کوچولوت فقط مشغول بازی با اون و کشیدنش بود امروز صبح کشیدی و......پارش کردی من این گردنبندم رو خیلی دوست دارم ولی فدای سرت نانازم میدم درستش میکنم صبح رفتم کلوپ نینی سایت رو باز کردم دیدم زده سه شنبه، 2 خرداد 1391 ,دیدم تاریخش اشناس ,2خرداد ,سوم خرداد که روز ازادی خرمشهره پس 2 خرداد چه روزیه اهااااااااااا!یافتم ت...
23 مرداد 1391

پدر...

mamany ت : 15 / 3 / 1391 ز : 11:59 AM | + سلام نانازم امروز روز پدره روز باباجونامون امیدوارم همیشه سایه ی پدرامون بالا سرمون باشه برای همسرم عزیزم بهترین هارو برای تو و خانواده ی سه نفرمون از خدا میخوام و امیدوارم خداوند بهترین ارومغانشو یعنی سلامتی رو بهت ببخشه تا من و ارمیا وجود گرما بخش زندگیمون رو کنارمون داشته باشیم نازنینم امسال اولین سالیه که به عنوان پدر این روز رو بهت تبریک میگم چه نیکوست این لفظ و چقدر پدر بودن بهت میاد پدری که ارمیای من میتونه بهش تکیه کنه و دست نیرومندش رو همیشه رو شونه هاش حس کنه و از داشتن کوهی چون تو به خود بباله مرد من عشق مهمون همیشگی لحظه های مان باد. خوشحالم که امسال هردو هم...
23 مرداد 1391