محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

ارمیا جون و چیزای مورد علاقه ش

1391/5/31 18:28
نویسنده : مامان فاطمه
343 بازدید
اشتراک گذاری

: mamany ت : 7 / 2 / 1391 ز : 12:42 AM | +

سلام پسر نازم  شکلکهای جالب و متنوع آروین

خوشگلم بعد یه ٢ هفته ای میخوام از تو بگم هر چند حسش نیست ولی خیلی وقته بروز نکردم بهرحال امروز میخوام از اونایی که خیلی دوستشون داری بگم اولی ومهمترینش پدر بزرگت بابا محمد که دیوانه وار در حد لالیگا دوستش داری وقتی تو اتاقت هستی و دارم بهت شیر میدم بابامحمد از پایین صدات میکنه و میگه اقااااااایییی!بی خیال شیر میشی و دست و پا میزنی و وقتی چند بار صدات میکنه و میبینی این نزدیکی ها نیست میزنی زیر گریه اون هم چه گریه ای!که بیا منو بگیر میبرمت دم پنجره تا شاید با دیدنش اروم شی ولی بدتر میکنی و بابامحمد هم از خدا خواسته میاد میگیرتت و با دیدنش یه ذوقی میکنی و یه دست و پایی میزنی که من واقعا حسودیم میشه انگار نه انگار که تو بغل مامانی هستی و دوست داری هرچه زودتر بری تو بغل بابا و بعد با هم میرین بیرون گردی از بیرون رفتن که خسته نمیشه بدجوری عادت کردی و دوست داری بری بیرون یه جورایی بد عادت شدی که من دوست ندارم ,وقتی که خییییلیی خوابت بیاد یا گرسنه ت بشه برمیگردی خونه اون موقع هم دوست نداری بیای تو بغلم وبا اکراه میای و بعدش کلی گریه و زاری راه میندازی که منو بیشتر عصبانی میکنه و با هزار بدبختی ارومت میکنم

چون بابا محمد تنها کسیه که حوصله ی غر زدنت و نق نق کردنت رو داره و باب میل تو رفتار میکنه باهات بازی میکنه برات اواز میخونه میبره بیرون میگردونه و از همون کوچکی باهات بوده و اینکارا رو کرده برای همین اینقدر دوسش داری

در کل دوست ندارم اینقدر به پدر بزرگ و مادر بزرگات وابسته شی چون خیلی نگرانم که بد بار بیای لوس و ننر و بیرونی همون طوری که حالا هستی اخه معمولا بچه هایی که بیشتر با پدر و مادر بزرگن بد بار میان نمیگم همه بعضی ها من که تو دورو بری ها هرکی رو دیدم این طور بوده !امیدوارم که هر چه زودتر بتونیم یه خونه ای ردیف کنیم و از اینجا بریم چون اینجا بودنمون مسلما تو تربیتت تاثیر داره!

مورد بعدی موتور سواریه تو شهر ما بیشتر از هر وسیله ی نقلیه ی دیگه ای موتور سیکلت است و همه هم دارن و تو عاشقشی وقتی بابایی یا یکی از عموها روشن میکنه ذوق میکنی و دست و پا میزنی و مشتاق سوار شدنی و فوق العاده روش ارومی و بیرون رو نگاه میکنی و لذت میبری و گای اوقات که خوابوندنت سخته موتور سواریگزینه یخوبیه چون بعد یه مدت خسته میشی و راحت میخوابی!

به خاله جون زهره هم علاقه داری و دوسش داری وقتی چند روز پیش بودیم ختم و خاله جون از اتاق بیرون میرفت زدی زیر گریه و براش گریه کردی و خاله جون هم زودی برگشت و بغلت کرد پدر جون رو هم دوست داری وقتی از سر کار برمیگرده براش دست و پا میزنی و ذوق میکنی در کل چهره های اشنا برات عزیزن و دوست داری کنارت باشن وقتی از پیشت میرن ناراحت میشی و مزنی زیر گریه مثلا موقعی که بابا مهدی صبح میخواد بره سر کار و باهات خداحافظی میکنه با نگاهت بابایی رو تا دم در دنبال میکنی و وقتی میبینی بابایی رفته گریه میکنی

از بین وسیله هات عاشق پتوت هستی هر کجا باشه با دیدنش خوشحال میشی و برای گرفتنش تلاش میکنی و وقتی گرفتی میخوریش و چه خوردنی !گاهی اوقات میخوری و خوابت هم میبره!

از بین خوراکی ها

بستنی رو دوست داری هرچند میدونم زوده و نباید به این زودی بهت بدم ولی چه کنم که با اشتها میخوری و من موندم تو فسقلی یخ نمیزنی!اگه من بهت بدم حتی یه بستنی لیوانی رو کامل تا اخر میخوری نوش جانت عزیزم برای خوردن همه ی غذاها اشتها داشته باشی انشالله!

یه دونه ی من امیدوارم همیشه شاد و پیروز و سلامت باشی و توزندگیت ادم خوب و با ادب و مهربون بار بیای که به حقوق دیگران احترام بزاری و اول بقیه و بعد به خودت اهمیت بدی امین...

 

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)