روزای پر مشغله و شلوغ پلوغ

سلام شاه پسرم

وااای مامانی نمیدونی چه قدر این روزای اخرسال سرم شلوغه خرید شب عید رفتن به ارایشگاه رسیدگی مرحله ی اخر خونه درست کردن شیرینی وکیک تو دو سه روز اینده که برنامه ها فشرده ست از طرفی عموی مادرجون امروز فوت شده باید برای عرض تسلیت اونجا هم بریم مادرجون که کلا برنامه ی عیدشون بهم خورده وامسال عید تعطیله!

فردا قرارشد صبح بریم خونه ی مادرجون من وخاله جون زهره قطاب درست کنیم البته اگه جنابعالی پسر خوبی باشی و اذیت نکنی و کارا خوب پیش بره بعداز ظهر هم قراره بریم ارایشگاه بعداگه غروب شد بریم خونه ی عموی مادرجون برای عرض تسلیت تازه باید یه سر برم خرید ماهی و ساتن سفره ی هفت سین وای که کلی کار دارم

نانازی رفتم ارایشگاه موهامو کوتاه کردم که متاسفانه زیاد تغییر نکردم یه روز دیگه رفتم موهامو های لایت قهوه ای کردم این یه مورد هم انگار نه انگار ابدا موهام تغییری نکرد الان یه خورده از این بابت دپرسم

ای وروجک ریزه میزه ی مامان که این روزا خوردنی تر شدی وهمچنین ارومتر کم کم داری سر به راه میشی خودت تنهایی با خودت بازی میکنی و پاهای تپلی رو از خوردن بی نصیب نمیزاری کلا این هفته مشغول بازی با پاهای کوچولوت بودی نانازم

من فدات شم که سر سفره با حسرت به غذاهای رنگارنگ نگاه میکنی و میبینی چیزی بهت نمیرسه عصبانی میشی و لج میکنی واگر کمی برای مزه کردن و چشیدن بهت چیزی بدم مشتاقانه منتظر بعدی هستی و اگه از این کار امتناع کنم وبد گریه میکنی بد!هروقت که دارم غذا میخورم وقاشق غذارو به طرف دهانم میبرم نگاهت به قاشق و دهانت باز ومنتظره نمیدونی چقدر دیدن این صحنه برام دردناک و ناراحت کننده ست عزیزم یه ده دوازده روز دیگه هم صبر کن غذای کمکی رو شروع میکنم خوشگل!

شیرین عسلم

یه ذوق ها و شادی های بلندی میکنی که من هم از شائی ت غرق انرژی میشم همیشه همینطور شاد باش عزیزدلم

مادرجون میگه این بچه در کل نمیتونه بی صدا باشه چه گریه ش چه شادیش با ولوم زیاده راستم میگه وقتی مشغول بازی با پات میشی و میگیریش صدات رو بلند میکنی و میزنی زیر اواز وچه اوازی هم میخونی توپ توپ

عزیزم بهترین هارو برات تو این سال جدید ارزو دارم امیدوارم همیشه شادو سرحال و سرزنده باشی مراحل غلت زدن ارمیا جون