محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

مامانی و ارمیا جون

1391/7/3 19:40
نویسنده : مامان فاطمه
276 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر بزرگ مرد قلب مامانی ارمیا جووووووون!

خوشگل من الهی فدات شم که این چند روزه اقاتر شدی

ناز پسری این چند روز هوا عالی!توپ بود بوی اومدن فصل زیبای بهار همه جارو پر کرده با اینکه امسال زمستون طولانی داشتیم ودیگه از دستش کلافه شده بودیم و هی خدا خدا میکردیم که دیگه بارون نیاد اخه دلمون برای هوای صاف اسمون ابی ودرخشش وگرمای زندگی بخش خورشید خانم خیییلییی تنگ شده بود

دیروز وامروز هوا خیلی خوب بود شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز وبهتر از اون حال گل پسر بلای من بود که شارژ شارژ بود کلی از این هوای پاک لذت بردی عزیزم چند ساعت بردم بیرون گردوندمت تا توهم از این هوا فیضی برده باشی

نازدونه ی من پارسال این موقع ها هنوز من نمیدونستم که قراره خداوند یه فرشته ی کوچولو بهم بده اون روزا که تو نبودی خیلی بیکار بودم همیشه وقتی خونه بودم حوصلم سر میرفت ودلم میخواست یه بچه ی خوشگل داشتم و سرگرم رسیدگی بهش میشدم وعشق ومحبت خالصانه مو تقدیمش میکردم

نانازی اون روزا که تو نبودی همیشه دلم گرفته بود همیشه حس میکردم یه خلایی تو زندگیم هست نا امیدی ویاس تمام زندگیم رو پر کرده بود و اون تجربه ی بد از سقط نی نی کوچولو ی 2 ماهه تاثیر بدی تو روحیه م گذاشته بود

تا اینکه خدای مهربون همون وقتایی که خییلیی من و بابایی نا امید شده بودیم و یه جورایی بی خیال بچه شده بودیم ما رو دوباره مورد لطف و عنایت خودش قرار داد و شما رو تو دل من گذاشت و اینطور شد که من وقتی تست بارداری دادم در کمال نا باوری دیدم مثبته اشک شوق از چشمانم سرازیر شد و بندگی خودم و محبت بی کرانه ی معبود رو نسبت به بندگانش حس کردم

واینچنین شد که دوره ی جدیدی از زندگیم اغاز شد...

یه ساعت پیش رو پام بودی وبا هم داشتیم سریال عشق ممنوع

میدیدیم صحنه ی خداحافظی صمر و مهند بود دیدم داری میخندی و اون هم چند بار نمیدونم کجای اون صحنه به نظرت خنده دار اومد ولی برای من خیلی این عکس العملت جالب بود

خیلی معصوم وملوس واروم رو پام تاب میخوردی واطرافت رو میدیدی وهر وقت چشمت به من میافتاد گردن ت رو به طرف شونه ت کج میکردی ویه لبخند خوشگل تحویلم میدادی این حرکت زیبا رو چند بار تکرار کردی وهر دفعه کلی دلمو بردی و خواستم بخورمت اینقدر ناز داری پسر

شادونه ی من خیلی توجه ت به اشیای و اطراف و چهره های اشنا بیشتر شده وخیلی خوب باهاشون ارتباط بر قرار میکنی گلم عروسکی که رو دیوار بود رو مورد محبتت قرار دادی و کلی ذوق کردی و خنده های نازتو بهش تحویل دادی ومن هم از این خوشحالیت لذت بردم عزیزدلم هر وقت که از داشتنت واز این شیرین کاری هات و از توانایی هات غرق شور وشعف میشم همین طور یه ریز خدا رو به خاطر این نعمت عظیمش شکر میکنم و دعای من برای سلامتی و بهروزی وشادکامی و موفقیت و عاقبت به خیری ت همیشه بدرقه ی راه ت باشه چرا که تو اول راهی و مسلما راه دور و درازی در پیش داری باشد که ان خالق هستی بخش حافظ ونگهبان ت باشه امیییین

 

 

ارمیاجون وپدر جوووون

 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)