ارمیا و عروسی
سلام عزیزم
اینروزا سرمون شلوغه و سرگرم عروسیه عمو جون هستیم.خونه مون هم فامیلا هستن و شلوغه.
پسر مامان هم با بچه ها کلی بازی میکنه و حالشو میبره ولی خوب از این همه بازی و رقص و مهمون خسته هم میشه که برای استراحت میره خونه ی مادر جون و خاله جونا ازش مراقبت میکنن و بهش میرسن تا تو عروسی سرحال و قبراق باشه تا مامانی هم بتونه به کاراش برسه
امروز همونطور که داشتی گریه میکردی شنیدم که با نق نق میگی ماما!مه ما من هم دوباره میزارم به حساب اینکه گفتی ماما ولی قبول نیست تا اینکه خوشگل ماما صدام کنی.البته چند وقتیه که با گریه ماما میگی اما نه با قدرت و کنترل بهتر!
هنوز اصل عروسی مونده و دو سه روز دیگه ست حتما با کلی عکس جدید از ارمیا گلی با تیپ های مختلف میام.راستی اون لباسی که داده بودم خیاط برات بدوزه اون طوری که میخواستم نشد و خوشم نیومد و یه بلوز یقه دار دیگه گرفتم برات مبارکت باشه نانازم ایشالله عروسی خودت با یه عروس خوشگل و ناز!