ارمیا و غذاو .....
خوشگل من سلااااام
ای بابا نمیدونی تو این 9 روز گذشته چقدر اومدم نی نی وبلاگ و به خونه ی دوستامون رفتم عید دیدنی ولی کسی خونه نبود همه رفته بودن مسافرت خیلی حوصلم سر رفته بود دلم میخواست روزا و ساعتا تند تند برن تا دوستای گلمون برگردن و اینجا همون برو بیای قبل رو بگیره که کم کم دوستامون برگشتن اول فکر کنم نگین جون مامان رادین بود بعد مامان ماهان عشق و بعد هم خاله پور گل جون عزیز چه قدر خوشحال شدم این دوست جونا به روز کردن و از عید و سال نوی نی نی هاشون گفتن
امیدوارم سال خیلی خوبی همگی نی نی ها و خانواده های گلشون داشته باشن
امین
نانازی از وقتی که غذا خوردنت شروع شد به لطف خدای مهربون بهتر شدی و کمتر مثل روزای اول سال جدید نق میزنی و گریه میکنی خدارو شکر
خیلی برای غذاخوردن اشتیاق نشون میدی وقتی دارم بهت حریره بادوم یا فرنی میدم با اینکه دستت رودارم تا طرف قاشق نبری نمیشه و همزمان با قاشق انگشتات هم تو دهنته زیاد هم بهت سخت نمیگیرم باشه هر طور که دوست داری غذا بخور شاید اونجوری بیشتر بهت کیف میده ولی باید خیر لباس ت و همینطور لباس خودم و دستمال و پیش بند رو بخورم
گل پسری کاملا منو میشناسی و وقتی تو بغل بابایی هستی منو نگاه میکنی و میزنی زیر گریه و وقتی میای تو بغلم ساکت میشی
مادرجون برات رورویک گرفته وقتی میری توش خیلی تند و سریع کل اتاق دور میزنی و از موزیکش خوشحال میشی و وقتی روز اول گذاشتیمت تو رورویک منو خاله جونا پدرجوون ومادرجون کلی برات دست زدیم و هورا کشیدیم تا چند قدمی بر میداشتی و تو هم از این تشویقا شاد میشدی و بیشتر جلو میرفتی
عزیزم با عیدی هایی که جمع کردی برات یه حساب باز کردم باشد تا کلی پول جمع کنی عزیزدلم انشالله
بلای من تازه بیدارشدی و داری کش و قوس میای برم یه حریره بادوم برات ردیف کنم بزنی تو رگ و بعدا عکسات رو میزارم
بعدا نوشت .برای دیدن عکسا لطفا برید ادامه ی مطلب....
ارمیا مه مه خور شده