محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

جوونه زدن دندونای بالایی..........هورااااااااااا

1391/5/22 23:52
نویسنده : مامان فاطمه
306 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

از ناناز شدنت که هرچی بگم کم گفتم جز اینکه اینروزا تایم بیشتری میتونی بیایستی و از ایستادنت کلی هم ذوق میکنی.فکر کنم همینطور عالی پیش بری تا یه ماه دیگه راه میوفتی.

این چند روزه که بیش از حد بیقراری میکردی و شبا نمیخوابیدی . روزا بی تابی میکردی بخاطر دندونای بالایی بود من بی تجربه نفهمیدم.حتی اون تبت البته سرما هم داشتی ولی تب بیشتر از دندون بود اخه دفعه ی قبل هم تب کرده بودی ولی این با بیشتر بود.دیروز که خونه ی مادر جون بودیم اصلا نه شیر خوردی و نه غذا خیلی نگرانت بودم فقط نق میزدی خوابت هم میومد ولی چون گرسنه ت بود نمیتونستی بخواب از طرفی نه شیر من نه سرلاک و نه شیر خشک هم نمیخوردی.سوپ هم که ابدا!خلاصه بعداز ظهر دیدم خیلی بی تابی میکنی لثه ت رو یه لمس کردم بله دیدن دندونت نیش زده و اذیتت میکنه از دست خودم ناراحت شدم و نادم و پشیمون کلی بوسیدمت اخه خیلی عصبانیم کرده بودی در حد تیم ملی!رفتم برات ابمیوه و بستنی و بیسکوییت خریدم که بستنی که طرفدار پرو پاقرصشی و هیچ وقت نه نمیگی رو خوردی.و ابمیوه هم که پسر نه ماهه ی من چه حرفه ای با نی ابمیوه میخوره افرین البته از دو ماه پیش میتونی با نی ابمیوه بخوره ولی خوب زیاد بهت از این ابمیوه هایصنعتی نمیدم.

شیطونک امروز نمیدونم شانسکی بود و با ارادی که صبح گفتی ماما!ولی یه بار بیشتر نگفتی به احتمال زیاد شانسی بود ولی من میزارم به حساب اولین ماما گفتنت.

اینروزا به به ba ba! هم میگی تا بابا گفتن زیاد نمونده فکر کنم یه قدم باهاش فاصله داری

وقتی یه چیز میخوای با صدای بلند و محکم میگی ااااهههه,ااااهههههههههه و یا وقتی میخوای بابایی بغلت کنه زور میزنی و سرخ میشی و اووو اوهو میکنی یعنی بابایی منو بگیر بریم بیرون!

مثل کبوتر قوم قوم میکنی و با ریتم های مختلف میگی قووووووووووم قووووم.نمیدونم یعنی چه؟

درکل همه چی رو دوست داری جز بازی با اسباب بازی ها ت اخه بچه پس چرا ما این همه برات اسباب بازی خریدیم این هم بگم که اصلا وسیله هاتو خوب نگه نمیداری و خیلی زود خرابشون میکنیمثل اون تفنگی که خاله جون زهره برات خریده و بود و میگفت بن تن که از بس موقع اینور و اونور رفتن با خودت میبری و محکم میکوبی زمین که باتری هاش از جاش در اومده و جاش شکسته و دیگه نمیخونه با میمونی هم که مادر جون برات گرفته بود وموزیکال بود و راه میرفت هم همین بلا رو سرش اوردی

اخ از دست حافظه ی فراموش کار من که این همه کار جدیدت رو موقع نوشتن از یاد میره ببخشید...! 

اها یه چیز دیگه هم یادم اومد ماکارونی و رشته رو هم خیلی حرفه میخوری و یه جورایی به قول خودمون هورت میکشی که خیلی بامزه اینکارو انجام میدی و احتمالا برات فردا ماکارونی درست کنم و حالشو ببری و خودت تنهایی بخوریی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

كتي(مامان آقا مهديار)
26 مرداد 91 3:44
الهييييييييييييييييييييييييييي عزيزممممممممممممممم
مباررررررركككككههههههههه
ممنونم از لطف هميشگيت به ما


خواهش میکنم گلم .ممنون از حضورت.
ilijoon
26 مرداد 91 13:33
مرواريد قشنگت مبارك عزيزم ان شاالله با مرواريدت چيزهاي خوشمزه گاز بزني


میسی خاله جونی.
ilijoon
26 مرداد 91 13:36
شرمنده ماماني كه اشتباها به جاي 9 ماهگي براي 18 ماهگي گل پسري تبريك نوشتم
چه كنيم خواهر پير شديم ديگه......
گل پسري 9 ماه ونيمگيت مبارك دوستت داريم خيليييييييي


خواهش میکنم گلم حتما من بد گفتم و نتونستم منظورمو خوب برسونم وگرنه شما سرور مایین
ilijoon
26 مرداد 91 13:36
ilijoon
26 مرداد 91 13:37
سرماخوردگيت چطوره بهتر شدي؟؟؟؟؟؟
ان شاالله همه بلاها ازت دور باشه وهميشه سالم باشي


مرسی عزیزم.اره خوب خوب شدم خاله جون
hodeys
28 مرداد 91 18:47
mashala be in hemmat
meshkate man taze avlin dandunesh dare javoone mizane


ارمیا هم تو این مورد کمی تنبل بوده اخه 4ماهه پیش دندونای پایینیش دراومدن.مبارک باشه دندون مشکات جون هم بلاخره دارن میان بیرون!!!!!!!!!