ارمیا جون و شش ماهگی و یه خبر خوش

amany ت : 9 / 2 / 1391 ز : 11:40 PM | +

سلام

من اقا ارمیا هسسستمم!(به قول خاله جون زهره م )

اخ جووون من دارم ٦ ماهه میشم یه دو روز دیگه میرم تو هفت ماهگی من نیم ساله ا م

یه خفر دیگه هم اینکه بلاخره اون دندونی که مامانی هی میگفت داره میاد داره میاد من اومد بیرون البته من خیلی اذیت شدم در کل هفته ی قبل بهم سخت گذشت ولی چه میشه کرد دندونه دیگه!چند روز پیش که بودیم خونه ی پدر بزرگ مامانی خیلی بی تابی میکردم که مامانی متوجه شد لثه م ورم کرده و سفید شده البته قبل از اون هم مامانی یه هفته ای میشد که وقتی بهم غذا میداد یه صدایی میشنید که یه چیزی میخوره به قاشق ولی وقتی دست میزد چیزی پیدا نمیکرد تا اینکه اون روز از بس من بی تابی کردم مامانی نهار نخورده اومد خونه و همین طور دیروز که مراسم هفتم برادر شوهر خاله جون بود خلاصه اینکه این دندون ما اومد بیرون که خوش اومد مامانی چه قدر خوشحاله هی میاد دست میزنه و می بینه چه قدر اومده بیرون و بعد کلی ذوق میکنه ولی خیییلییی سخت بود من کمی لاغر و ضعیف شدم امیدوارم در اینده بهتر بشم !

من هم اینقدررررر خوش حالم دوست دارم به همه چی گاز بزنم مخصوصا به می می هر چی مامانی میگه نکن پسری درد میاد من ول بکن نیستم تا جایی که مامانی مجبور میشه بی خیال شیر دادن بشه خوب من چی کار کنم یه کار جدید یاد گلفتم میخوام انجامش بدم دیگه!

دوست جونا من دو روز دیگه واکسن دارم وااای چه قدر بد من میترسم خیلی درد داره تازه هر دو تا پام باید بو بشه ولی از طرفی هم خوشحالم که تاااااااااا ٦ ماه دیگه از بو شدن خفری نیست !

خوب من دبگه باید برم خییییییلیییی دوستتون دارم دعا کنید واکس زیاد اذیتم نکنه مرسی بوووووووووسای