تولد یه ماهگی پسر ناز
ن : mamany ت : 12 / 9 / 1390 ز : 10:54 AM | +
پسر مامان تولد یه ماهگی ت مبارک
خوشگلم درست یه ماه پیش همین موقع وساعت قدم به دنیای مامانی گذاشتی و شدی همه ی هستی مامان
الان ساعت ده و نیمه ویه ماه پیش این ساعت من تو اتاق عمل بودم وشما پیش مادرجون اینا منتظر من تا بهت شیر بدم اخه مادرجون میگفت همین که از اتاق اوردنت بیرون به دنبال جو جو دستت رو میخوردی الهی قربونت برم که اینقدر بی طاقتی و تحمل گرسنگی رو نداری
نانازم امروز مراسم شیرخوارگان بود من بردمت خیلی پسر خوبی بودی فقط خوابیدی نمیدونم چرا ولی تو جاهای شلوغ بهتر میخوابی وشلوغی رو بیشتر دوست داری بر عکس وقتی هستیم خونه خیلی اذیتم میکنی و بیداری ...
عزیزم امروز گذاشتیمت تو گهواره حضرت علی اصغر خیلی معصوم وپاک خواب بودی دلم ریش شد وقتی به این فکر کردم که جای حضرت ربابه باشم واقعا خیلی خیلی سخته ناناز مامان از خداوند میخوام این توانایی و شایستگی رو بهم بده بهترین و فداکار ترین مادر برات باشم مثل همه ی مادرای خوب مثل مادرجون تا اولویت تو باشی که نذارم کوچکترین ناراحتی ودرد رو احساس کنی طوری تربیتت کنم که قلب کوچک ومهربونت فقط جای خوبی ومهربونی نسبت به دیگران باشه
خدایا به من این توفیق رو بده تا پسری رو به نحو احسن بزرگ وتربیت کنم
تا در اینده شخصی باشه که به وجود نازنینش افتخار کنم وبه خود ببالم که این شاه پسر منه
طوری که دستای کوچک و ناتوان حالا توانایی گرفتن دستای منو نداره اینقدر قوی پر توان بشه تا دستای نحیف و رنجور منو تو دستاش بگیر و گرمای دستای پسرم زندگی رو در من به جریان بندازه....
عزیز دلم
حالا که یه ماهه شدی خیلی از لحاظ جسمی قوی تر ومحکم تر شدی
وقتی دمر میذارمت روی متکا سر تو بلند میکنی و خودتو عقب میکشی طوری که اگه نگیرمت یه ٢٠و٣٠ سانتی جابجا میشی
عسلم عادت کردی که سر تو بذاری رو شونه ی مامانی یا رو سینه م صدای قلبم رو بشنوی بعد بخوابی
وقتی گرسنه ت میشه تا بهت شیر بدم شصتتو میمکی
دوستت دارم گلم وبهترین هارو برات ارزو دارم