محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

قضیه اتلیه رفتن ما

1392/4/20 19:33
نویسنده : مامان فاطمه
351 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ارمیا بلا!

چند روز پیش رفتیم برا اتلیه بردن شما و علی جون وقت گرفتم و امروزساعت ٧ قرار شد بریم.من با کلی  شوق ذوق از دیروز لباساتو شستم  و اتو کشیدم و نزدیک ساعت ٦ حاضر شدیم که بریم اتلیه برا عکس.چه ایده هایی داشتم میخواستم عکساتو قاب کنم بزارم رو میز.بهرحال رفتیم دنبال خاله جون  و باهم رفتیم داخل اتاق.اولش تند تند رفت یسمت اتاق.اول از تو شروع کرد خانم عکاس وولی تا خواستم بزارمت رو صندلی زدی زیر گریه .کار با علی جون ادامه پیدا کرد و قربونش برم خاله جونم چقدر سرحال و خندان همکاری کرد.کلی برات شکلات خریدم حرف زدم ولی اثری نداشت از اون اتاق کمی تاریک و شلوغ پلوغ و دوربین ترسیده بودی.دیدم کوتاه نمیای بیخیال شدم و خیرشو خوردم و سرخورده و مغموم برگشتیم خونه.

راستش الان که فکر میکنم میبینم زیاد هم مهم نیست خوب ترسیده بودی دیگه.ای کاش همون موقع ها که بچه تر بودی میاوردمت ولی خوب اون موقع ها همش در حال نق زدن و گریه کردن بودی.بهرحال ایشالله یه وقت دیگه!.....(برا دلخوشی خودم).از یه چیز دیگه ای ناراحتم دارم اینجوری عقده گشایی میکنم.

 نا نازم کلمه های  زیادی یاد گرفتی و میگی.که باید سر فرصت لیستشون کنم و بزارم ینجا.

دوباره رفتی تو سیر کم غذایی.روزی یکی دو وعده اون هم معمولا فقط سیب زمینی سرخ کرده یا ماست و پلو.بازی بازی بازی تا دلتون بخواد .مخصوصا ماشین بازی که کار این روزاته.یه دونه بلوک خونه سازی  هست که ٤ تا چرخ داره هرجه میری باهاته و همراه خودت میبری.حتی دستشویی.!

دست وپا و سایر اجزای صورت رو فول فولی و تند تند نشون میدی.

و این هم لغت نامه ارمیا وروجک

اینجا

ب :ba :  بله

 

افش:کفش

 

کک   :کیک

ابه:اب

نون

پا

عممه :عمه

 آدا:ایدا

أإس: نرگس

دید: ماشین و موتور

تی تی :لباس

پیژی:پیشی

دتو:پتو

بابایی:مامان و بابا

دتا:ده تا

ننه

أخ:یخ

داخ:داغ

پ.ن

 بده

بئی:بگیر

اوتاد:افتاد

ایس:جیش

اییییش:چیز کثیف

پکه :پنکه

با:باد

با:بالا

ایمیا:ارمیا

بدیا:مهدیا

پوتبا:مجتبی

مامان:گاهی اوقات مامانی.مادرجون

آآآآاآ:همرا با اشاره دست:کار بد

مو

ابو:ابرو

شیشه:شیشه شیر

پسر

 

گل:دول

مان:ماهان

تا تا:تاب

بن بن بن مقدماتی برات خریدم.حدود ١٥ تا از کلمات اول رو میتونی بگی. فقط یه چندتایی شون رو نمیتونی تلفظ کنی.ولی همه شونو نشون میدی.این کارتا رو هم خیلی دوست داری.!

واااااااای نمیدونی چه کیفی میده وقتی هرچند وقت یه بار اون هم اتفاقی  صدام میکنی مامان.اخه معمولا بهم میگی بابایی!

این روزا عشقماشین بازی هستی ولی حیف که طول عمر ماشینات خیلی کوتا هستن اخه در عرض یه روز فوقش دو روز کله پاچه میکنی و بی استفاده و خراب میشن.در طول یه هفته ٤تا ماشین رو ناکار کردی.خوبیش اینه که وقتی سرگرم میشی کاری به کار من نداری و بازیت رو میکنی.یه دوهفته ای هم میشه که دوباره افتادی رو دنده لج و لجبازی و غذا نخوردن.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان آرینا مو فرفری
5 تیر 92 1:56
آرینا در جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده خوشحال می شم به دخترم رای بدین. فقط کافیه کد 143 را به شماره 20008080200 پیامک کنید. مرسی از همراهی شما
hodeys
7 تیر 92 17:59
هی وای من!!!!
یعنی واقعا عکس نگرفتین؟؟؟

تمرین کن خاله، فردا پس فردا داماد میشی باید بیای آتلیه، جلو عروس خانوم کم نیار


ههههه تا اون موقع یه خوش عکسی میشه که نگو.
كتي(مامان آقا مهديار)
12 تیر 92 17:36
سلام پيشاپيش از لطفتون ممنونم لطفا به اين آدرس برين... http://mahdiyarr.niniweblog.com/post129.php
عسل
17 تیر 92 20:49
ماشاالله به بلبل خونه.


ممنونم عسل جون.راستی گلم من چندبار اومدم به وبتون ولی نمیدونم چرا نمیشه نظر بزارم.نمیدونم اشکال از کامپیوتر ماست یا چیز دیگه.کلا واسه بلاگفایی ها نمیتونم نظر بزارم.
مامی مائده
23 تیر 92 0:57
ناراحت نباش عزیزم پرنیام همینطوره اولین باری که بردمش اتلیه یه کاری با من کرد که هنوز که هنوزه جرات نکردم دوباره ببرمش


راستش ناراحت زیاد نیستم بیشتر از اون حسی که موقع برگشت داشتم حس سرخوردگی ناراحت بودم.مهم نیست بجاش عکسای طبیعی بدون اتلیه زیاد میگیریم.