محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

بزن دست قشنگه رو به افتخارش

1391/6/31 23:14
نویسنده : مامان فاطمه
510 بازدید
اشتراک گذاری

تشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویقتشویق

ارمیای نو پای من سلااااااااااااااااااااااااااااااام

عزیزم دیگه نوزاد یا نی نی کوچولو نیستی. تو ببخشید شما برا خوذتون مردی شدین و راه میرین .چقدر هم از این دستاورد خوشحال میشی و ذوق میکنی مخصوصا که مسیر بیشتری رو بدون زمین خوردن میری خیلی کیف میکنی.خیلی هم قشنگ و خنده دار راه میری.وقتی مدت راه رفتنت طولانی تر میشی همه ی دورو بری ها و تماشاچی های حاضر رو به وجد میاری و باعث میشی بیشتر تشویقت کنن و تو هم هول میشی و تلپ میخوری زمین.بیچاره نشیمن گاه ت که اینروزا هی میافتی زمین باز خوبه پوشک داری و زیاد اذیت نمیشی.پسر قهرمان مامان مثل یه مرد قدم برمیداری و به موانع سر راه هم اصلا توجه نمیکنی و کم نمیاری میخوای موانع رو هم رد کنی از روشون بری ولی عزیزم نمیشه که!

دیشب ارزو تو مسیرت دراز کشیده بود تو هم به راه رفتنت ادامه دادی  و میخواستی از روش رد بشی که نشد و افتادی سرش.کلی خندیدیم.شدی عزیز دردونه و مجلس گرم کن دو خانواده.مادرجون اینا که خیلی بهت عادت کردن اخه این عروسی های متوالی فامیلای بابایی باعث شده بود که بزارمت خونه شون و خودم برم عروسی.میدونی که زود خسته میشی و اذیت میکنی که به هردوتایی مون خوش نمیگذره در عوض خونه ی مادر جون با خاله جون ها کلی بازی میکردی و خوش خوشونت بود به قول خاله جونا یه نق کوچولو هم نمیزدی اما امان از وقتی که من میومدم اولش میومدی تو بغلم و سرت رو میزاشتی روشونم و من هم بوسه بارونت و نوازشت میکردم ولی بعدش اصلا دوست نداشتی که از کنارت تکون بخورم یا از بغلم بزارمت پایین.بهانه جویی هات شروع میشد تا کم کم باور کنی که من نمیرم و تنهات نمیزارم.دوباره میشدی همون ارمیای بازیگوش!

خنده شادی جیغ کشیدن و راه رفتن سرگرمی های این چند روزت بود.ماهم تماشاچی بودیم گاه همراهی ت میکردیم و گاه تشویق.

ارمیا:ااآآآآآآههههههههههههه.آآآآآآآآآآآآآههههههههه(با صدای بلند)

پدرجون:ااااااااههههههههه.ارمیا دعوا داری باهامون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و جیغ و داد زدن ادامه داشت تا انرژی تخلیه بشه طوری که همسایه ها میگفتن چرا دیشب اینجوری میکردین؟شما که بیشتر از ارمیا جیغ میکشیدین؟و ما موندیم که چی بگیم اخه ما بیشتر از تو هیجان زده میشدیم.

نانازم اینروزا در کل خوب و روبراه هستی خداروشکر. تا سر و کله ی دندون دیگه پیدا نشه همه  چی ارومه و هیچ مشکلی نیست فقط مشکلت با منه. نق و نوقت و بی قراری و بی تابی ت هم وقتیه که من باشم.مث اینکه چشم نداری منو اروم و در ارامش ببینی!ای کلک!!!!!!!!!!!!! چون تا من نیستم و نباشم هرجا که باشی چه خونه ی عزیزجون و چه خونه ی مادرجون اروم بدون گریه زاری مشغول بازی میشی ولی همین که صدام رو بشنوی و یا اینکه من ببینی میشی پسر بده!

عیب نداره مهم نیست تو خوش باش مشکلی نیست  تحمل نق نق و گریه هات فدای سرت!

کلی عکس و فیلم توگوشیه خاله جون زهره ست که باید بریزم تو کامپیوتر و بعد بزارم تو وبلاگت تا اون روز همین عکسای قدیمی رو دوستان باید تحمل کنن.گوشی خودم هم که رسما داره میره تعطیلات از بس بهش محبت داری و هر جا میری با خودت میبری.یه مدت کارت این بود که بازش میکردی و باهاش سواری میخوردی.بدبخت گوشی!اینقدر با اب دهنت سیرابش کردی که رم ش سوخته.هییییییی  در کل تا خدا بیامرز شدنش زیاد نمونده.

این همه از کارایی که میتونی بکنی گفتم این رو هم بگم که:

 دست دسی خوب و خوشگل نمیکنی چی بشه که از ذوق دستات بهم بخورن.

بوس نمیکنی

بای بای نمیکنی

جز بابابابا . دددددد چیزی دیگه نمیگی ولی با حرکات و رفتارت چیزی که میخوای رو به ما میفهمونی.

در حال یادگیری بازی کلاغ پر هستی.ببینم میتونی از پسش بربیای مارو خشنود کنی که پسرمون تو شیطونی اول نیست و از این شیرین کاری ها هم بلده؟!!!!!!!!!!!

تازگی ها وقتی با ماشینت در حال بازی هستی خودتو لوس میکنی و دماغ و دهنت رو یه جورایی جمع میکنی و نفستو از بینی میدی بیرون!بین خودمون بمونه اینجوری یه خورده زشت هم میشی ولی حرکت جالبیه!

 

نازدونه ی من

امیدوارم قدم های لرزان امروزت قدم های محکم فرداهات باشه رو به پیروزی و خوشبختی و زندگی سعادتمند!

امیدوارم

زندگی همیشه بهت بخنده و روزای پر خاطره ی خوب تقویم زندگیت بیشتر از خاطره های ناخوش باشه

امین

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)