محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

ارمیا شیطون بلا میشود

1391/5/1 23:59
نویسنده : مامان فاطمه
306 بازدید
اشتراک گذاری

mamany ت : 27 / 3 / 1391 ز : 7:22 PM | +

سلام نفسم

نانازم الان چند روزه که چهار دست و پا میری .اولش با سینه خیز رفتن شروع شد و کم کم یاد گرفتی که چطور باید چهار دست و پا بری.هر روز اینکارت بیشتر تکامل پیدا میکنه و امروز تو داری نشستن وقتی خسته شدی و میخوای استراحت کنی رو بهتر یاد میگیری افرین قهرمان من!!!

طبق معمول که هر کار جدید رو یاد میگیری دوست داری پشت سر هم انجام بدی و یه شوق و ذوق خاصی برای انجام دادنش داری چهار دست و پا رفتن رو هم مشتاقانه انجام میدی هرچند که تو این هوای گرم تابستان با شلوارک باشی زانوهای کوچولوت سابیده میشن و من اکثرا فراموش میکنم که زانو بندت رو پات کنم ولی تو دست بردار نیستی و هیچی نمیتونه برای رسیدن به هدفت جلوت رو بگیره حتی درد!

قلب مامانی که این روزا وابستگی ت به من بیش از پیش شده طوری که اگه کسی دیگه ای بغلت کنه و من پیشت باشم لبات رو برمیگردونی و از اون گریه های جگرسوز میکنی.حتی با مادر جون اینا هم غریبی میکنی دیروز که بعد چند روز رفتیم اونجا از بغلم تکون نمیخوردی و بغل خاله جونا هم نمیرفتی تا کم کم برات عادی شد.

اگه تو جمع باشیم اینقدر خاص نگام میکنی و ذوق میکنی که انگار اونجا غیر من کس دیگه ای نیست الهی فدات شم واقعا به خودم با دیدن این لحظات میبالم که شاید مامان خوبی برات هستم که منو دوست داریني ني شكلكفقط وقتی طرف مقابل بابا محمد باشه با اشتیاق میری بغلش.

همیشه نگاه چشمای زیبات دنبال مامانیه!هرجا که برم دنبالم میکنی چه با نگات چه با روروئک.گاهی اوقات حس میکنم خسته میشی اخه وقتی دارم به کارام میرسم اگه با روروئک باشی هرجا میرم دنبالم میای.عزیزم من همیشه مال توام و بدون تو هیجا نمیرم حتی به بهشت!(اگه لایق بهشت باشم!)مگه میتونم همچین فرشته ای رو تنها بزارم بی خیالش بشم تو همیشه قلب منی فرشته کوچولو

شیطونک من

اگه چیزی رو بخوای با تاکید میگی هههههه اااااهههه یعنی من اونو میخوام

و برای گرفتنش تلاش میکنی حتی اگه اون یه تکه دستمال کاغذی باشه با اینکه از جلوی چشات دورش میکنم ولی باز دنبالش هستی تا اینکه سرتو با یه وسیله دیگه گرم کنم

ددددد تنها کلمه ای که میگی دددد است چه به من و بابایی چه وقتی که سرخوشی ومیخوای صدایی از خودت بدی بیرون.لبت رو برمیگردونی و میگی پو پو و کلی اب دهان رو اینطوری میفرستی بیرون و از این کارت لذت میبری

ارمیا کوچکولو افرین که از هفته ی قبل تا حالا شیر خشک رو خوب میخوری و حداقل رو این موضوع با هم مشکلی نداریم خدا کنه تو وزن گیری هم تاثیری داشته باشه.

گل پسر بلا یه هفته ای میشه که ماشین خریدیم و بابایی هم داره کم کم راه میافته تو رانندگی اخه چند سال پیش گواهینامه شو گرفته بود و زیاد تمرین نداشت و حالا کمی باید کار کنه تا دست فرمونش خوب بشه من هم باید دست بکار شم و برای گرفتن گواهینامه اقدام کنم البته چند بار تا رفتن به کلاس پیش رفتم ولی هر بار موضوعی پیش اومد و کنسل شد.

هنوز زیاد با ماشین سواری عادت نکردی و باید جلو بشینی تا خوشت بیاد .دیروز با خاله جون زهره اینا رفته بودیم جنگل پاسند قشنگ بود و هوای خنکی داشت .کلی هم تمشک داشت و مردم خیلی تمشک میچیدن ولی امان از دست بابایی و عمو نقی تنبل که برامون یه خورده بیشتر نکندن اون هم از بس من و خاله جون زهره غر زدیم!شما هم در کل پسر خوبی بودی و مامانی رو زیاد اذیت نکردی جز اینکه غذا نمیخوردی و نمیخوابیدی حتی وقتی که اومدیم خونه من و بابایی داشتیم از خستگی میمردیم تو شاد و شنگول تو روروئک بازی میکردی به سختی بی خیال بازی شدی و یه ساعتی خوابیدی.

شنگول پسری من وقتی رو پاها ت میایستی کمرت رو جلو عقب میبری و یه جورایی نینای نای میکنی که در نوع خودش جالبه.

پسر کم موی من موهات هم کم کم داره در میاد وسرت داره پرمیشه و لقب کچل بودن داره از روت برچیده میشه هورااا

باید برم اخه خسته شدی و بغل ایدا هی پشت هم اوووو اووووو میکنی یعنی کلافه شدی و مامانی بیا منو بگیر.البته ایدا الان بردت پیش اینه و داره باهات بازی میکنه و داری از خنده ریسه میری.الهی همیشه از ته ته ته دلت بخندی و شاد و شنگول باشی عزیز دلم!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)