محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

گرمای رنگ پاییز و سرمای زمستون

1392/9/24 17:51
نویسنده : مامان فاطمه
285 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

سلامی به گرمی خونه های ایرونی در این سوز و سرمای اذر ماه پاییزی که رنگ و بوی زمستون رو داره.

وااااااااااااااای الان جنگل چه خوش اب و رنگه والبته من یه دوهفته ایی میشه که نرفتم ولی حتما الان خیلی قشنگ شده.

کریسمس و یلدا که هر کدومشون عالین و دوست داشتنی.چقدر حال و هوای کشورای دیگه وقتی به کریسمس نزدیک میشن زیباست.دلم میخواست ما هم کریسمس میگرفتیم هرچند نوروز خودمون هم در جای خود بهتر و دوست داشتنی تر است.خب ادمیه دیگه دلش همه چیزای خوب رو میخواد.اما دوست داشتم تو کشوری مثل لندن بودم و از تزیینات نزدیک کریسمس و جشن ها لذت میبردم.من و تو پلاس که برنامه ش در این رابطه خیلی رو من تاثیر گذار بود و من رو مشتاق کرد که یه سر برم سفر خارجه!

 

 

خب....

ارمیا وروووووووووووووووجک که خیییییییییییلییییییییییی از دست شیطونی هاش و زبون شیرینش که گاهی اوقات تلخ که نه ملس میشه حرررررررررررص میخورم .حررررررص!

دارم نماز میخونم میای دقیقا جلوم میایستی هرکاری میکنم انجام میدی زودتر از من با عجله رو مهرم سجده میری.ربنا گفتنت اینقدر جالب و زیباست که نگو!وقتی میبینی من دارم قنوت میخونم دستای کوچولوت رو میاری جلو تا دعای من تموم بشه تو همچنان مشغول قنوت خوندنی..بعد نمازم ازت میخوام ربنا بخونی.دستات رو میاری جلو و میگی ربناااااا ربناااااااااااا .فقط همینو بلدی.عزززززززززززیزم!

 

ارمیا چیه؟

-شی یین زبون.(شیرین زبون)

اما از دست این زبون و هوش زیادت که مثل ضبط صوت همه چی رو ضبط میکنی و به موقعش میزاری تو کف دستم که بفرما تو بودی که این حرفا رو زدی و اینکارارو کردی.مثل اینه همه ی رفتارای بد مارو بازتاب میکنی و نشونمون میدی.

یه بار که  خیلی از کارات عصبانی شدم  یه حرف بدی زدم که تو فورا یاد گرفتی و بعد اون هر حرفی که بخوای بزنی دنبالش میگی: gave khoda حتی اخر شعر گاو حنایی و بزرگ رو دنبال هر بیت اینو میگی.البته از شاهکاری های دیگه ی ما و بازتابش در شما چندتا کلمه ی بد دیگه هم هست که ترجیح میدم نگم.تا ابرو ریزی نشه.

 

هروقت که کار بدی میکنی و کارات خوب پیش نمیره.فورا میگی اااههه اعصابم خورد شد دیگه!صب کن دیگه(صبر بکن دیگه)

یه خورده که نه کمی زیاد حس حسادت نسبت به علی و مهراسا بیشتر شده.مخصوصا علی که خیلی اذیتش میکنی.بیچاره خواهرزادم.  بپر بپر میکنی و یه دفعه میپری سرش و پاهای تپلی ش رو لگد میکنی.میخوای از تخت بیای پایین علی پایین تخت نشسته.پاهاتو میزاری روش و میای پایین.بماند که چقدر سر اسباب بازی و ماشینی که برای علیه, قلدر بازی در میاری و چپ و راست میزنی تو صورت بچه.کلی هم سر این رفتارت با خاله جون زهره دعواتون میشه .کلاه تون میره تو هم.

بیشتر اوقات هستی روی اوپن .رو میز ارایش و روی تخت خونه مادرجون که فقط اون بالاها سیر میکنی و پایین برات کوچیکه.

بوسیدنت خیلی جالبه.مثل برره ایی ها پو پو میکنی که بوسیدنته.بابا 2 سالت شد هنوز بوسیدن بلد نیستی!

هر وسیله یا خوراکی که باهاش سروکار داری که باب میلت نیست میگی اصلا بدرد نمیخوئه(نمی خوره).

مئی سا (مهراسا)اصلا بدرد نمیخوره.گییه (گریه)میکنه.به مهراسا میگی دختر من!خوب دختر عموئه دیگه.ولی حتی به مهراسا هم کمی حسادت میکنی و به پستونکش حساسی .فورا از دهنش در میاری.

مامانی مامانی مامانی مامانی و... . خیلی کم صبر و حوصله ای مثل بابا مهدی.یه ریز مامانی مامانی میگی تا اون چیزی که میخوای بهت بدم.دیشب از سرمایی که دوباره خوردی تب داشتی کمی هذیان میگفتی و بعدش هم بی خواب شده بودی.فقط میگفتی مامانی مامانی مامانی مامانی....ساعت 3 شب!

یه بلوز سبز هست که بیشتر مواقع تنته.میگی مثل عیی بپوشم.اخه علی هم همین لباس رو داره.

  

 

واااااااااای که چقدر هردوتاتون برام عزیزین.بوووووووووووس.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

hodeys
24 آذر 92 19:18
مشکات هم کلا رو میز ارایشه چه برسه به ارمیا که پسره هه هه خیلی شیرین زبون شده عکس اخریش م خیلی بامزه ست
مامان فاطمه
پاسخ
سلام عزیزم مرسی از محبتت که بهمون لطف میکنی و سر میزنی.مشکات گل رو ببوس.
شهناز جوووووون
23 دی 92 12:20
الهی چقدر نازه جیگره عزیزم وبت قشنگه دوسش دارم به وب من سری بزن ونظر هم بده