شیطونک خستگی ناپذیر
نانازم از این روزات بگم که ماشالله کم نمیاری و همش در حال راه رفتن و بدو بدو و بازی هستی.امروز ساعت 8 بیدار شدی همه روز همین ساعت بیدار میشی .ولی تا شب اینقدر راه میری و بازی میکنی که تا ساعت 9 از خستگی هلاک میشی.هیچ نایی نداری و غش میکنی و تا میزارمت رو پام و پتو میندازم روت زود خوابت میبره.قربونت برم از بس بازیگوشی خوابت هم در طول روز کم شده.اگه تا حالا جون نمیگرفتی و خوب وزن نمیگرفتی از این به بعد که اصلا نباید دلم رو خوش کنم و امیدوار باشم اینقدر تحرک داری.
اینقدر هم با نمک و خوشگل بازی میکنی که دلم میخواد ساعتها به بازی کردنت نگاه کنم و لذت ببرم چون گاهی اوقات اینقدر هوشمندانه عمل میکنی که من توش میمونم.بازی حلقه که خیلی خوب حلقه ها رو میزاری تو ستون وقتی ما تشویقت میکردیم و میگفتیم هی هورا تو هم هر وقت یکی از حلقه ها رو میزاری داخل میگی هیییییییییییییی.وقتی هم دنبال توپ میری و شوت میکنی هم میگی هیییییییییی!خودت رو تشویق میکنی.
دیگه از حالت راه رفتن معمولی در اومدی و بدو هم میکنی اینقدر تند راه میری و بی ترمز که من باید مثل پروانه دورت باشم و هواتو داشته باشم تا خدای نکرده اتفاقی برات نیوفته چون اصلا به خطرات توجه نمیکنی و برعکس هرجا خطر هست بیشتر جذب میشی و میری طرفش.
وقتی میریم بیرون دلت میخواد پیاده بریم راحت و اسوده خاطر هرجا دلت میخواد بری وقتی بغلت میکنم و نمیزارم ناراحت میشی و گریه میکنی.کفشت برات سنگینه یه دمپایی مک کوئین که خاله جون چند وقت پیش برات گرفته بود رو پات میکنم و میری تو حیاط و تا دلت میخواد راه میری.با این همه فعالیت اون پاهای ناز و کوچولوت باید هم خسته بشن.
اینروزا تمام فکرو ذکرم تدارک تم تولدت هست.هنوز نمیدونم کدوم تم رو انتخاب کنم؟زنبوری,کفشدوزکی,باب اسفنجی و .....؟؟؟؟؟؟؟هنوز نبردمت اتلیه در کل هیچ کاری نکردم و دقیقا یه ماه دیگه تولدته.واااااااااااااااااااااااااااااااای از کجا شروع کنم؟
هستی من ورودت به ماه دوازدهم زندگی مبارک.11 ماه شیرین مثل عسل گذشت و تنها یه ماه مونده تا تولدت که این شیرینی رو با همه قسمت کنیم و جشن بگیریم یه ساله شدنت را.گلم بهروزی ,سلامتی,سعادت رو از خدا میخوام.
نازدونه ی عشق موتور
ارمیا و پدرجون