محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

شیطونک خستگی ناپذیر

1391/7/11 11:46
نویسنده : مامان فاطمه
340 بازدید
اشتراک گذاری

نانازم از این روزات بگم که ماشالله کم نمیاری و همش در حال راه رفتن و بدو بدو  و بازی هستی.امروز ساعت 8 بیدار شدی همه روز همین ساعت بیدار میشی .ولی تا شب اینقدر راه میری و بازی میکنی که تا ساعت 9 از خستگی هلاک میشی.هیچ نایی نداری و غش میکنی و تا میزارمت رو پام و پتو میندازم روت زود خوابت میبره.قربونت برم از بس بازیگوشی خوابت هم در طول روز کم شده.اگه تا حالا جون نمیگرفتی و خوب وزن نمیگرفتی از این به بعد که اصلا نباید دلم رو خوش کنم و امیدوار باشم اینقدر تحرک داری. 

اینقدر هم با نمک و خوشگل بازی میکنی که دلم میخواد ساعتها به بازی کردنت نگاه کنم و لذت ببرم چون گاهی اوقات اینقدر هوشمندانه عمل میکنی که من توش میمونم.بازی حلقه که خیلی خوب حلقه ها رو میزاری تو ستون وقتی ما تشویقت میکردیم و میگفتیم هی هورا تو هم هر وقت یکی از حلقه ها رو میزاری داخل میگی هیییییییییییییی.وقتی هم دنبال توپ میری و شوت میکنی هم میگی هیییییییییی!خودت رو تشویق میکنی.

دیگه از حالت راه رفتن معمولی در اومدی و بدو هم میکنی اینقدر تند راه میری و بی ترمز که من باید مثل پروانه دورت باشم و هواتو داشته باشم تا خدای نکرده اتفاقی برات نیوفته چون اصلا به خطرات توجه نمیکنی و برعکس هرجا خطر هست بیشتر جذب میشی و میری طرفش.

وقتی میریم بیرون دلت میخواد پیاده بریم راحت و اسوده خاطر هرجا دلت میخواد بری وقتی بغلت میکنم و نمیزارم ناراحت میشی و گریه میکنی.کفشت برات سنگینه یه دمپایی  مک کوئین که خاله جون چند وقت پیش برات گرفته بود رو پات میکنم و میری تو حیاط و تا دلت میخواد راه میری.با این همه فعالیت اون پاهای ناز و کوچولوت باید هم خسته بشن.

اینروزا تمام فکرو ذکرم تدارک تم تولدت هست.هنوز نمیدونم کدوم تم رو انتخاب کنم؟زنبوری,کفشدوزکی,باب اسفنجی و .....؟؟؟؟؟؟؟هنوز نبردمت اتلیه در کل هیچ کاری نکردم و دقیقا یه ماه دیگه تولدته.واااااااااااااااااااااااااااااااای از کجا شروع کنم؟

هستی من ورودت به ماه دوازدهم زندگی مبارک.11 ماه شیرین مثل عسل گذشت و تنها یه ماه مونده تا تولدت که این شیرینی رو با همه قسمت کنیم و جشن بگیریم یه ساله شدنت را.گلم بهروزی ,سلامتی,سعادت رو از خدا میخوام.

نازدونه ی عشق موتور

ارمیا و پدرجون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

رادین
11 مهر 91 11:55
ارمیا جونم 11 ماهگیت مبارک عزیزم


مرسی رادین جوووووووووووووووووووووووووووووووون دوست خوش تیپم.
الناز(مامان بنیا
11 مهر 91 13:01
قربونت برم عزیزممممممممممممممم فاطمه ادرس وبلاکتو برام بزا عوض کردی ندرممممممممممممم


http://ermiajoon90.niniweblog.com/
asal
11 مهر 91 15:08
سلام ارمیا جون کمتر شیطونی کن تا بزرگ بشی و مامان حرص نخوره.


هیییی گفتی عزیزم.کو گوش شنوا؟
مامان ماهان عشـ❤ــق
12 مهر 91 15:28
الهی فدای این عسلی.ببخشید مامانی مهربون.من فقط میتونم بگم شرمنده ام که نتونستم تو این مدت بهتون سر بزنم.خیلی گرفتارم.مطلب جدید هم به سختی میتونم بذارم.حتی چون وقت نمیشه نطرات رو تایید کنم،آزاد گذاشتم تا بلافاصله تایید بشه.تازه کیبوردمون هم خرابه و یه کامنت گذاشتن هم هزار دردسر برام داره.بعصی ازحروف رو باید کبی بیست کنم یا از حروف مشابه استفاده کنم.الان معلومه دیگه.
نهیر
14 مهر 91 23:44
خیلیییییییییییییییییییی بلایی از چشمات معلومه ماشالله


مرسیییییییییی خاله جون شما لطف داری.بووووووووووس
حدیث
15 مهر 91 14:16
عزیییییییزم

چه بزرگ شدی
شبیه پسر بچه ها شدی
دیگه مثل نی نی ها نیستی

راسته که می دویی؟
ای ولللللللل
خیلی دلم می خواد از نزدیک ببینمت
مامانش، تم باب اسفنجی :دی از مریم پندار جونم کمک بگیر

اره دیگه خاله جون دست کم گرفتی من واسه خودم مردی شدم.محبت داری عزیزم.تم باب اسفنجی قشنگه ولی اکثرا این تم رو استفاده میکنن احتمالا زنبوری میگیرم.البته نمیخوام خیلی شلوغ پلوغ کنم یه جورایی ساده ولی باتم.