محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

از تو گفتن زیباست هرچند تکراری باشه

1391/10/22 16:10
نویسنده : مامان فاطمه
286 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم خیلی وقته که میخوام اپ کنم ولی نمیدونم از چی بنویسم.پست جدید باید همراه با عکسای جدید ماه چهاردم زندگی باشه ولی کلی عکس تو دوربین و گوشی خاله جون مونده که منتظرن من یه تکونی به خودم بدم و دوربین رو ببرم بیرون درست کنن و گوشی خاله جون هم با یه بلوتوث حله ولی کو حوصله واسه این کارا!

 بعد یه هفته از تصادف بابا محمد و شکستن دستش عمو مجتبی تصادف بدی کرد که باعث پارگی سرش شد چون بهرحال سرش ضربه خورده بود چند روز اول روزای سختی رو همگی میگذروندیم و تا چند ساعت اول تو کما بود که کم کم خدارو شکر حالش بهتر و روبراه شد.الان هم حالش خوبه و داره دوران نقاهت رو میگذرونه تا مثل اول سرحال بشه.

 و اما ارمیا گلی عزیزم که چند روزی میشه که سرماخوردی و مماخو هستی و بدغذا شدی.شربت دادن هم بهت یکی از کارای سخته که به هر صورتی هست بهت میدم و گاهی اوقات هم موفق نمیشم و بی خیال میشم.از طرفی هم داری دندون جدید در میاری از اون دندونای عقبی قبل اسیاب.من اسم دندونا رو خوب بلد نیستم شرمنده!لثه ت ورم کرده و تب هم میکنی لا به لای سرما خوردگی ت.البته این سرما خوردنت هم بی ربط به دندون نیست چون هروقت دندون درمیاری سرما هم میخوری.اخه بدنت ضعیف میشه و ویروسها هم تندی حمله میکنن.با این همه درد دندون و کلافه گی از سرما غذا هم که اصلا بجز شیر نمیخوری البته امروز بهتر بودی و کته با ماست رو خوردی.که اون هم با کلی حرص خوردن من چون دوست داری مستقل بشی و خودت غذا رو با قاشق بخوری. یه قاشق دستت و یه قاشق هم دست من.تو تند تند محکم میزدی به بشقاب ومن هم تند تند لقمه ها رو یکی پس از دیگری میدادم بهت. یاد گرفتی که خودت با لبوان اب بخوری و نصفش رو میریزی زمین و رو خودت و کمی دیگه ای که میمونه رو نوش جان میکنی.

 عمه جون یه جلیقه برات بافته با پیرهن مردونه خیلی بهت میاد و مرد کوچک و خوشمزه شدی که دلم میخواد هی بخورمت.

دیشب ساعت ٨ شب خوابیدی و امروز صبح ٥.٥ موقع اذان بیدار شدی.بابایی رفت تو اتاق خواب خوابید و من هم تلویزیون رو گذاشتم رو پرشین تون و چندتا تام وجری و بره ناقلا دیدی و بعدش کم کم تا ساعت ٧ دوباره خوابیدی.

 پدرجون هفته ی پیش بوده مشهد برات یه بلوز شلوار که هم برات بزرگ و هم تابسونه هست رو اوده با یه طبل.البته دستش درد نکنه اصلا فکر نمیکردیم بتونه تا این حد هم خرید کنه اخه مردا زیاد تو خرید کردن مهارت ندارن باز خوب بود.بابایی که اصلا فکر نکنم بتونه چیزی برامون بخره که خوشگل باشه.

 وقتی میگم بابا بعد من تکرار میکنی و میگی بابا.ارمیا بع بعی میگه:بع بع .قربون بع بع گفتنت برم.هر کاری انجام بدیم سریع بعد ما انجام میدی.گاهی اوقات میخوای کلمه هایی که میگیم هم بگی ولی چون بلد نیستی به چندتا کلمه ای که بلدی بسنده میکنی و همون به به و دد و بددده خودت رو میگی.

 خاله جون زهره هم یکشنبه وقت دکتر داره تا برای سزارین با دکترش به نتیجه ای برسه که اگه موفق بشه حداقل دو هفته شاید هم کمتر پسرخاله میشی.پیشاپیش مبارک باشه هم به تو و هم به خاله جون و به خودم خاله جون شدنم رو.من که هرشب خواب میبینم نی نی داره بدنیا میاد این شکلیه و شبیه خاله جونه.تا اون روز امیدوارم صحیح و سالم و به تندرستی بدنیا بیاد.

تا چند روز دیگه شارژ این دوره اینترنت تموم میشه احتمال داره یه مدت طولانی شاید تا عید نباشیم.سعی میکنم تو این چند روزه عکس جدید ازت بزارم.دوستت دارم عزیزم بوس.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

الناز مامان بنیا
25 دی 91 15:33
خوب شارز بکیر دوباره عکس بزار
ilijoon
28 دی 91 17:25
دست عمه جون وپدر جون درد نكنه مباركت باشه جيگر
ilijoon
28 دی 91 17:25
ان شاالله زود زود خوب ميشي ومرواريد قشنگت هم هر چي زودتر در مياد


mersi khalejoon.hanoz khobe khob nashodam.ye dandone dige dare miad...
ilijoon
28 دی 91 17:27
پيشاپيش پسر خاله شدنت هم مبارك


mamnon.
ازاده مامانه هانا
21 بهمن 91 16:38
سلام فاطمه جوووووووووونم خوبی؟الان دیگه خاله شدی؟ ارمیا خوبه؟ عکسسسسسسسسسسسسس


salam golam.mersi.are ninimon 26 rozeshe.ye pesar naz , khoshgel.dar avalin forsat ax mhzaram