محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

دغدغه های منه مادر

سلام عزیز مامان اول از همه فرا رسیدن ماه  رمضان رو به همه ی رمضونی ها تبریک میگم.و از خدای مهربونم هم سپاسگذارم که این توفیق رو به من داده که من هم از روزه داران این ماه باشم.و چه خوب است انجام  کاری رو که خداوند خود اجرش را میدهد.خدایا همه ی اون خوب خوباشو برام کنار بزار البته اگه لایق باشم! اما ارمیا ... وقتی پستای قدیمی رو میخونم میبینم که چه با حوصله و دقیق از ارمیا و خودم مینوشتم ولی حالا با اینکه تک تک جمله های شیرین و یا اون خرابکاری های ارمیا خودش سوژه س واسه مطلب گذاشتن ولی دیگه اون شوق و ذوق حداقل در من نیست. همون روز اول ماه مبارک وقتی داشتم بهش صبحونه میدادم بهم میگفت مامانی تو هم...
11 تير 1393

خرداد 93 با ارمیا

سلام گل پسر عززززززززیزززززززززززم ناناز من از کجا شروع کنم بگم؟ . . . از اونجایی بگم که عزیز و بابا رفتن سفر خانه ی خدا و یه دوهفته ای میشه برگشتن و ما هم سرمون شلوغ بوده و برو بیا تو خونه مون زیاد بود.از اونجایی که پسر فهمیده ای هستی و میدونستی که بابا اینا رفتن مکه تو این 10 روزی اصلا لج نیومدی برا  عزیزو بابا.هرکی هم ازت میپرسید که بابا کجاست ؟میگفتی:رفت مکه .چی بیاره سوغاتی واست؟ ارمیا:کشمش پلو و ماشین کنترلی!کشمش پلو رو خیلی جالب میومدی اخه کشمش پلو خیلی دوست داری. اون پروژه بای بای مای بیبی که تو همون هفته ی اول با موفقیت انجام گرفته بود و تونسته بودی زود جیش رو کنترل کنی.الان دیگه شباه...
15 خرداد 1393

صحبت کردن به سبک ارمیا

سلام شنگولکم چند وقتیه کرم های کوچک سیاه تو منطقه مون زیاد شده نمیدونم بخاطر رطوبت هواست یا نه ولی بهرحال تو خیلی بدت میاد.اون کرم ها رو دیوار تو کوچه همه جا هستن.تو وقتی میبینی شون هیجان زده میشی و منو صدا میزنی مامانی مامانی بیا .بیا کرم .بیا بکشش! امروز رو دیوار مادرجون اینا بود برگشتی میگی مامانی من اینقدر بدم میاد از کرم.چرا اینا اینجا میان؟ خاله جون زهره میخواسته بره بیرون مانتوش مناسب نبوده مانتوی منو پوشید .تو بهش میگی:چرا مانتوی مامانی رو میپوشی؟مامانی تازه خرید!خاله جون هم میگه این مانتوی منه.مثل هم خریدیم -ارمیا:نه مال مامانیه.در بیارش. یه صندل دارم شما بهش میگی کفش خوشگله.اتفاقا همسایه مادرجون اینا خاله ...
15 ارديبهشت 1393

بای بای مای بیبی

 سلام نازدونه یکی دوهفته ای میشه که مقدمه چینی های پروژه بزرگ گرفتن پوشک رو شروع کردیم.معمولا روزی حداقل یکی دوساعت بدون پوشک بودی و سرپا میگرفتمت و بارها هم نم دادی و یا جیش تو زدی و فرش رو نجس کردی.اما خداروشکر دیروز یه دفعه خودت گفتی مامانی جیش دارم .گلاب بروتون پی پی هم که معمولا تو شلوار میزدی دیشب تونستی خودت بکنی و یه دوسه بار دیگه عمل دفع رو خودت انجام بدی برات عادی میشه. امروز هم چندباری خودت گفتی که جیش داری اما گاها با تاخیر بوده ولی مشکلی نیست باز جای شکرش باقیه که داری با این مرحله خوب راه میای.اگه همینطور پیش بریم به احتمال زیاد تا یه هفته ی دیگه از مای بیبی خبری نخواهد بود.... .فدات شم مامانی بعدازظهری من م...
27 فروردين 1393