محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

بازی های کودکانه ارمیا

1393/5/28 18:43
نویسنده : مامان فاطمه
321 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازدونه

مامانی میخوام از بازی هات و ذوق و سلیقه و ابتکاری که توشون استفاده میکنی بگم.

امروز اول پتوت رو پهن کردی روی زمین صاف صاف!اگه یه کوچولو خط داشته باشه صافش میکنی.بعد هرچی بالشت داشتیم رو اوردی دورش چیدی و برای خودت خونه درست کردی.کنار هم بودن بالشت ها هم دقیق!بود.بعد ماشین هاتو از کوچک به بزرگ پشت هم چیدی و بهشون میگفتی یواش صبر کن .یه تیکه از رو فرشی که تا خورده بود یکی از ماشین هارو از روشون رد میکردی و به مان میگی:مامانی ببین چه جوری میره.اون تای رو فرشی رو طوری کردی که سربالایی و سراشیبی داشته باشه.بعد از اون بالا با سرهت اومدی پایین و پشتک زدی و افتادی تو اب!

دوباره رو همون تای روفرشی که حالا برات یه جاده بود ماشینات رو پشت هم چیدی و میگی:مامانی ببین اینجا تهرانه!(من موندم این تهران از کجا اومده تو ذهنت)بهم میگی مامانی اینجا تهرانه؟من هم میگم اره.جواب میدی:نه اینجا تهران نیست اینجا بهشهره!

من فدای هوش و استعدادت بشم.الحق که تو این یه مورد روو دیگه به خودم رفتی!!!!!!

رفتی پایین پیش عمه خدیجه اینا.صدام میزنی مامانی بهت گفتم ماشینمو بیار چرا نیاوردی؟حالا ۳تاشونو بردی ها یکی شو که بزرگ بود گفتم خودم میارم.جواب دادم باشه مادر الان میارم.دیدم میگی قربونت چاکرریم!

پسندها (1)

نظرات (4)

ارزو
31 مرداد 93 10:34
قرفونش برممممممممممممممم
هم نفس
2 شهریور 93 7:35
روزهایی بدی در زندگی آدم می رسد، که هیچ کسی حتی نمی پرسد "خوبی؟" برای چنین روزهای بدی، نیاز به یگانه مهربانِ دلسوزی داری به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی و نامش چه زیباست… "خــــدا"
هم نفس
11 شهریور 93 14:12
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد . . .
هم نفس
12 شهریور 93 15:33
در ازدحام اين همه ظلمت بي عصا چراغ را هم را از من گرفته اند اما من ديوار به ديوار از لمس معطر ماه به سايه روشن خانه باز خواهم گشت پس زنده باد اميد در تکلم کورباش کلمات چشم هاي خسته مرا از من گرفته اند اما من اشاره به اشاره از حيرت بي باور شب به تشخيص روشن روز خواهم رسيد پس زنده باد اميد در تحمل بي تاب تشنگي ميل به طعم باران را از من گرفته اند اما من شبنم به شبنم از دعاي عجيب آب به کشف بي پايان دريا رسيده ام پس زنده باد اميد در چه کنم هاي بي رفتن سفر صبوري سندباد را از من گرفته اند اما من گرداب به گرداب از شوق رسيدن به کرانه موعود توفان هاي هزار هيولا را طي خواهم کرد پس زنده باد اميد چراغ ها ، چشم ها ، کلمات باران و کرانه را از من گرفته اند همه چيز همه چيز را از من گرفته اند حتي نوميدي را پس زنده باد اميد سيد علي صالحي