محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

کمپ بنزین

1393/5/20 11:45
نویسنده : مامان فاطمه
307 بازدید
اشتراک گذاری

میخوام تو این پست کارای جالب انگیز اری بلا رو بزارم:

کامیون لودر و ماشین های سواری تو پشت هم میزاری  که مثلا صفه و تو پمپ بنزینی.میگی:اقا بورو دیگه میخوام بنیزین بزنم.اوف کمپ بنزین چقدر شلوغه!

تکه کلام این روزات مثلا است .تا میخوای چیزی تعریف کنی میگی:مثلا مثلا خبببببب! من که ماشینمو خراب نمیکنم!

با ملینا (دختر پسر خاله م )سر علی دعوا میافتین.چه دعوایی !طوری که به بزن بزن کشیده میشه.که چی؟:ملینا میگه علی دوست مایه تو میگی دوست ماءه.البته ملینا خیلی علی رو دوست داره.. تو هم که پسر خاله ته و دوسش داری دیگه.

جمعه بودیم سر کوه بابا اینا.موقع نهار ارزو و ایدا داشتنن صحبت میکردن توو برگشتی گفتی:

چقدر صحبت میزنید داریم شام میخوریم!

باا ایدا دعوا میافتی.حالا ایدای بیچاره کاری به کارتت نداره ها.تو هی بهش میپیچی و میزنیش.ایدا میگه: نکن ارمیا میزنمت ها!تو هم جواب میدی:اگه قد داری بیا جلو(منظورت جرات بود)

وااااااااااااای از تو علی که سر هرچیز کوچکی با هم گلاویز میشین.تو هرچی اسباب بازی باشه رو میگیری  به علی نمیدی.علی هم حرصش میگره میاد سمتت بزنه تورو.البته علی هم از طرفی منتظره ببینه تو چی داری و چی میخوای تا اون هم بگه من میخوااااااااااااااااام.

اگه ارمیا بگه اب میخوام علی هم به ثانیه نمیکشه میگه:من اب میخواااااااااام.طوری شده که من و خاله جون هرچیزی بخواییم بگیریم دقیقا مثل هم میگیریم.بودیم امامزاده زید تو گنبد.دوو تا ماشین بن تن عین هم براتون خریدیم که دعوایی نباشه.تو با ماشین خودت زیاد بازی کردی کمی کهنه شده ولی مال علی نوتره.از زرنگ بازیت میگیری ماشین رو با علی عوض میکنی و میگی بیا علی تو مال منو بگیر بچه رو ساده گیر اوردی.تازه فکر میکنی داری کار خوبی و میکنی و در حقش لطف میکنی برمیگردی به خاله جون هم میگی که ماشین خودمو دادم به علی!

وااااااااااااااای از حموم کردنت روزی ۲-۳ بار!مامانی برم حموم.میزارم بری.یه یه ربع بیست دقیقه اب بازی میکنی و من میام میشورمت.اگه بابا مهدی هم بعد حمومت بیاد بخواد بره حموم میای با مظلوم نمایی میگی :مامانییییییییییییی بررررررررررررررم حموم.من هم تسلیم میشم دیگه!

الان هم داری با ماشین هات بازی میکنی.بهشون میگی نکن گناه داره .به مامانش میگم ها!هل نده.برو دیگه!اومدی بهم میگی مامانی بیا ماشین بزرگ رو دعواش کن اذیت میکنه!  به ماشین بزرگه میگی :مامانی حالش خوب شد؟بهش شربت دادی؟

این هم از این کارا!عکس بزودی خواهم گذاشت.....

پسندها (1)

نظرات (1)

هم نفس
21 مرداد 93 11:04
خدایا گوش مارو از حرف مردم پر کن و به ما توانی بده تا خودمان باشیم و در جهت رضای تو نه رضای مردم دوست دارم خداجونم شکرت بینهایت
مامان فاطمه
پاسخ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﻫﻤﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﯽ ﺧﻄﺮ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ.ممنونم از حضور پر مهرت گلم.