بهار 92 با ارمیا
سلام سلام سال نو مبارک ایشالله که سال خیلی خوبی براتون تا اینجا بوده باشه.
از ارمیا وروجک بگم که ماشالله اینروزا خوب و خوش و سرحاله.خدا روشکر کسالت و بیماری و بداخلاقی اش دوره.
بچم عاااااشق تاب بازیه .روز سیزده بدر از صبح رفت داخل تاب تا غروب ساعت ٧ که داشتیم برمیگشتیم .همین جا میخوابید بیدار میشد و هراز گاهی یه چیزی میل میکرد که البته از ذوق تاب چیزی جز شکلات و پرتغال نخورده بود.حتی شیر!
گل پسری یه دوچرخه ی خوشگل خریده .که خیلی دوسش داره ولی پا زدن و سواری بلد نیست کمی باید صبر کنه تا بزرگ تر بشه.
اینروزا کمی بهتر غذا میخوره و مامانی رو تو این قضیه کمتر اذیت میکنه.
چند کلمه ی جدید هم یاد گرفته مثل تا تا:تاب تاب.سیا بده:سلام.بئی:بگیر.به ا:بیا
تا صدا میزنیم ارمیا :ب:بله
خودش میشینه و یه دفعه کلاغ پر میکنه و میگه پ:pa
ارمیا منو دوست داری؟میگه نه.بابایی رو دوست داری:نه خاله جونو دوست داری :نه....خلاصه بچم هیشکی رو دوست نداره.
ارمیا اب میخوای:نه شکلات میخوای:نه
چند روزه وقتی غذا و یا چیزی میخواد مثل شکلات با ادب میشینه جلوت و اشاره میکنه یعنی م م میخواد.
ارمیا با این همه وروجک بازی و ناقلاییش نمیتونه از خودش در برابر بچه های درشت تر از خودش که سنشون ازش کمتره دفاع کنه.کم میاره و به من پناه میاره و یا خیر اسباب بازی خودش رو میخوره.که خیلی بده و من اصلا دوست ندارم پسرم ترسو باشه باید شجاع و نترس بار بیاد!نه مثل من ترسو.
دیروز سر همین قضیه یکی از بچه های فامیل که شش روز از ارمیا بزرگتره اومده محکم بغلش کرده و یه گاز جانانه از لپ بچم گرفته که اگه من جدا نمیکردمش حتما گوشت صورت ارمیا رو کنده بود .خیلی بد گاز گرفت.بیچاره بچم مظلومانه از درد گریه کرد.همیشه هم از بچگی این ماهان ارمیا رو میزده ارمیا هم ازش فرار میکنه ولی دیروز گیر افتاد و مصدوم شد.جاش مونده و بدجور قرمز شده.هرکی میبینه کلی عصبانی میشه.هنوز مامانم اینا ندیدن مطمئنم کلی دعوام میکنن.البته خوب اون هم بچه بوده و من چیزی بهش نگفتم از بچگیش اینکار رو کرده.ارمیا باید یاد بگیره از خودش دفاع کنه.
و حالا عکسای ارمیا تو سال جدید...