محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

من امروز غذا خوردم اخ جونننننننننم

ن : mamany ت : 6 / 1 / 1391 ز : 9:06 PM | + سلام سال نو مفارک امیدفارم سال خوفی داشته بشین و نی نی هاتون به خوفی وسلامتی بزرگ بشن من هم همینطور خدایا کمکم کن پسر خوفی بشم و دیگه مامانی رو اذیت نکنم وکمتر گریه کنم من از وقتی که سال جدید شروع شد مامانی رو خیییلیی خسته کردم وگریه میکردم که مامانی دیروز تصمیم گرفت منو ببره پیش اقای دکتر که من خیلی دوسش دارم و مطبش خیییلییی قشنگه من اونجا ساکت میمونم و به دور وبرم نیگا میکنم مامانی به اقای دکتر گفت پسرم خیلی گریه میکنه چیکار کنم اقای دکتر منو معاینه کرد شکممو فشار داد سرمو دست زد گوشمو دید مماخمو نگا کرد حتی با یه چوب تو دهنو هم دید بعد منو گذاشت رو ترازو و و...
21 مهر 1392

بهار 92 با ارمیا

سلام سلام  سال نو مبارک ایشالله که سال خیلی خوبی براتون تا اینجا بوده باشه. از ارمیا وروجک بگم که ماشالله اینروزا خوب و خوش و سرحاله.خدا روشکر کسالت و بیماری و بداخلاقی اش دوره. بچم عاااااشق تاب بازیه .روز سیزده بدر از صبح رفت داخل تاب تا غروب ساعت ٧ که داشتیم برمیگشتیم .همین جا میخوابید بیدار میشد و هراز گاهی یه چیزی میل میکرد که البته از ذوق تاب چیزی جز شکلات و پرتغال نخورده بود.حتی شیر! گل پسری یه دوچرخه ی خوشگل خریده .که خیلی دوسش داره ولی پا زدن و سواری بلد نیست کمی باید صبر کنه تا بزرگ تر بشه. اینروزا کمی بهتر غذا میخوره و مامانی رو تو این قضیه کمتر اذیت میکنه. چند کلمه ی جدید هم یاد گرفته مثل تا تا:تاب تاب.سیا بده:سلام....
19 فروردين 1392

گل پسر بلا

mamany ت : 2 / 12 / 1390 ز : 11:26 PM | + خوشگل مامان لالا کرده باز مامانیشو دیوونه کرده عزیزدلم یه ساعتی میشه خوابیدی تو اتاقت خوابوندمت هی به عروسکا و کمدت نگاه میکردی همانطور که به اهنگ لالایی گوش میدادی تا اینکه چشمت افتاد به اقا خرگوشه چندتا لبخند ملیح تحویلش دادی بعد همو کمکم پلک زبیات اومد پایین وچشای نازت بسته شد من هم از موقعیت استفاده کردم والان یه ساعتی میشه پشت کامپیوتر نشستم عزیز دردونه امروز در کل پسر خوبی بودی زیاد گریه وبی قراری نکردی خوب بود ممنون عزیزم همیشه پسر خوبی باش باشه! اندازه تموم ستاره های اسمون که الان هوا صافه واسمون پر ستاره س دووووستت دارم خوشگلم تو هستی منی بوووووس     ...
7 دی 1391

بد اخلاق

ن : mamany ت : 2 / 10 / 1390 ز : 10:13 AM | + سلام ارمیای مامان پسر خوشگلم بلاخره عروسی خاله جون زهره تموم شد هرچند خیلی طولانی وخسته کننده بود برامون ولی در کل خوش گذشت نانازم نمیدونی چه جالب هر روز تغییر میکنی وبزرگ میشی وتپلو خوشگل ولی یه کمی بداخلاق وای اون لحظه ای که گریه می افتی ولج میکنی الان هم همون جوری لج کردی فقط عکساتو میذارم وبعدا مطلب میذارم                   ...
7 دی 1391