ارمیا و تابستون و چندتا عکس جدید...
سلام بر یه دونه ی خودم...
ای ارمیا ای ارمیا تو کی میخوای بزرگ شی مادرررررررر!!!!!!یعنی یه روز میشه که من بیام اینجا و از متانت مهربونی.حرف گوش کن بودن.اروم بودن و غذا خوردنت بگم...
خیلی عصبی و کم حوصله ایی این روزا...زود عصبانی میشی و داد میزنی...مخصوا کارایی که من روشون حساسم رو انجام میدی تا حرمو دربیاری...خلاصه بدجور به پرو پای هم میپیچیم...از وابستگی ت به من هم که اصلا کم نشده هیچ !!!!!!!هنوز روی پام میشینی...من باید دهنت غذا بدم تا بخوری...لجبازی و بهونه گیری و...بماند!!!!!!
در این بین حرفای قشنگ و بیشتر از عقلت هم میزنی که گفتنش خالی از لطف نیست...
چند روز پیش بودیم خونه مادرجون اینا من کار داشتم...به من میگی:مامانی اینقدر خودتو خسته نکن!!!!!
به بابایی میگی :بابایی یه دونه برام تبلت بخر یه دونه هم گوشی برای مامانی!
الان هم زنگ زدی به بابایی و میگی که بابایی زودتر بیا خونه این چرخای اسکوترم خراب شده زودتر درست کن!!!!
این هم نمونه ای از دست گل علی