این روزای ارمیای من

ن : mamany ت : 30 / 11 / 1390 ز : 2:06 PM | +

بنام خالق زیبایی ها

شاه ارمیا سلااام مامانی

عزیزکم این روزا اون دندون فسقلی ت خییلی اذیتت میکنه امان ت رو بریده پسری تازه داشتی کمی از درد وناراحتی خلاص میشدی که این دندون کوچولو اومد وگفت اقا ارمیا پس من چی من که تخمه میشکونم برات سیب گاز میزنم برات من نیام شماهم که دل نازک یه بفرما زدی و دندون ناز رو مهمون لثه هات کردی

کوچولو پسر من این روزا وقتی خوابت میاد با اون دست تپلی ت چشات رو میمالونی و وقتی رو سرت رو شونه منه سر تو میمالونی رو شونم

نانازی وقتی تو بغلمی بابایی باهات حرف میزنه میخندی و سرتو محکم میکوبی به من عزیزم یواش تر دردت میاد

عزیزدلم دیگه کاملا مامانیش رو میشناسه وقتی تو بغل عزیز یا بابامحمد هستی به من نگاه میکنی وگریه میکنی وااای که اون موقع قلب واغوشم مشتاقانه تو رو مطلبن و وقتی میای تو بغلم اروم میشی عزیزم دوست دارم همیشه این ارامش رو بهت ببخشم و اروم وسر حال باشی خدایا ازت خواهش میکنم به پسرم کمک کنی ودرد وناراحتی نداشته باشه!

گل پسری

کلا رو چهره های اشنا مثل بابایی مادرجون خاله جون زهره خاله جون نرگس بیشتر تمرکز میکنی انگاری میخوای چهره شونو ثبت کنی اونارو میشناسی وقتی بابایی میاد خونه مادرجون کلی نگاش میکنی وگاها لبخند میزنی که باباجون منو بگیر..

نمیدونم این چه حافظه ای که من دارم هر وقت میام از کارای جدیدت بگم بیشتری هارو فراموش میکنم با اینکه در روز چند بار مرور میکنم که چه کارای جدیدی کردی بیام بنویسم امان از من...

این هم چندتا عکس از دردونه

پسری به دوربین زل نزن همیشه تا دوربین رو میبینی دیگه نمیخندی وبهش خیره میشی

به قول بابایی گل باقالی خانم شده اقا ارمیا

نی نی کوچولو گل دختر شده!

کشمکش ارمیاجون با شیشه