محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

تولد در مهد

1393/8/3 17:26
نویسنده : مامان فاطمه
441 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم

نانازم بعد از 10 جلسه کلاس رفتن هنوز شما تنهایی سر کلاس نمیری و پافشاری و لج می کنی که تو هم بیا تو کلاس.با اون روشی که خانم معلم تون بکار بردن همه بچه ها رفتن سر کلاس و از مامان شون جداشدن الا شما!

عزیزم ماه محرم شروع شده و تولد امسال شما هم دقیقا مصادف با تاسوعا و عاشوراست و اون موقع که نمیتونیم تولد یگیریم.از طرفی هم که عزیزجون بیمارستانن اصلا دل و دماغ جشن گرفتن نیست.اما امروز که رفتیم سر کلاس طبق معمول همه ی بچه ها داخل کلاس بودن و شما بیرون و در حال نق زدن.که دو تا از مامانا با کیک تولد اومدن و گفتن تولد بچه های ماست و برای الیناجون و ملیسا جون تولد گرفتیم و کیک خوردیم لبته تو از اونجایی که سرما خوردی و سرفه میکردی زیاد حال نداشتی.بعد خوردن کیک هم کلاستون تموم شد و اومدیم خونه.ولی چه ایده ی جالبی بود که مامانای گلی که تولد عزیزاشون تو محرم افتاد چند روز جلوتر و تو جمع بچه ها گرفتن.هم بچه هاشون خوشحال شدن و هم امسال هم تولد گرفتن و مثل ما نشد که دلشون بمونه.ای کاش من هم به ذهنم میرسید و همون جلسه ی قبل برات کیک میگرفتم و جشن کوچولو میگرفتیم.اما حیف که اصلا تو این مورد تو باغ نبودم و به فکرم هم نرسید.ایشالله با تولد بابا مهدی که 7 اذره یه کیک میگیریم و خودمون یه جشن کچلو میگیریم.

سوره ی توحید رو کاملا یاد گرفتی و میخونی البته نه تو کلاس و با صدای بلند جلوی جمع.بلکه وقتی داری بازی میکنی با خودت زمزمه میکنی.شعرایی که یاد گرفتی هم همینطور.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان آرمیتا
11 آبان 93 7:37
یه کیک خیلی خوش طعم/با چندتا شمع روشن یکی به نیت تو/یکی ازطرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم/به خاطر وجودت به افتخار بودن..!