محمد ارمیامحمد ارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

ارمیای پاییزی من

اندر احوالات ارمیای 3ساله و2 ماهه و 20روزه...

سلام برگل پسر نازم خوشگل مامان ماشالله دیگه برای خودت اقایی شدی و فهمیده و با ادب تر شدی.کم کم برای حرفای ما ارزش قائل میشی و حرف و خواسته مونو گوش میدی.کلا از مسائل دورو بر و اتفاقات سر در میاری و میفهمی و درک میکنی.خب مسلما هنوز خیلی چیزا سرجای خودش هست یکی هم همین وابستگی بیش از حدت به من و گاها باباییه.که این مسئله زمانبره . عزیزدلم میخوام از شیرین زبونی ها و بلبل زبونی های این چند وقتت بگم: نازدونه ی من چند روز پیش مادرجون شما و علی جون رو بردن پارک تاب بازی از اونجایی که 5شنبه بوده و مزار نزدیک خونه است یه سر به اهلقبور هم زدین و مادرجون شما دوتا وروجک باهوش رو برده سر خاک پدربزرگ خدابیامرزم و براتون توضیح داده که اینجا قبر پد...
1 بهمن 1393

مامانی برام تولت میخری

سلام گلم نانازم از چند هفته ی پیش شروع کردی به درخواست تبلت.مامانی برام تبلت بخر!مامانی من تبلت اسکوتر میخوام.تبلت باب اسفنجی! کلا خیلی به بازی های کامپیوتری مثل پو و ماشین بازی علاقمند شدی.من که گوشیم معمولیه و دوتا بیشتر بازی نداره کلی خودتو سرگرم میکنی باهاش.اگه خونه ی مادرجون باشیم با گوشی مادرجون و پدرجون که انرویدن و کلی بازی دارن فقط مشغول بازی کردن هستی.فکرشو بکن باز تبلت هم میخوای اگه بخریم فکر کنم کلا اسباب بازی هات رو فراموش میکنی.از طرفی هم نگرانم که نکنه گوشی پدرجون اینارو خراب کنی.نمیدونم چیکار کنم؟بخرم یا نه؟اخه زوده.ولی نمیشه با خواسته هات هم مقابله کرد چون شدیدا پافشاری میکنی.البته یه چند روزیه کمتر میگی.ولی ...
30 آذر 1393

مامانی اهنگ مرتضی پاشایی بزار!

سلام گلم عزیزم بعد مرگ جانسوز مرحوم پاشایی که افسوس و حس غم و اندوه مرگشون همه گیر شده . شما هم بلا استثنا نبودی و به هرکی میرسی و میبینی میگی:مرتضی پاشایی مرد. وقتی خونه هستیم هم میگی :مامانی اهنگ مرتضی پاشایی بزار.اهنگ جاده ی یکطرفه ش رو فقط دوست داری و طبق عادت همیشگی که وقتی از اهنگی خوشت بیاد فقط و فقط اون اهنگ رو بارها گوش میکنی.این اهنگ جاده ی یکطرفه رو هم خیلی دوست داری و باید روی تکرار باشه. بودیم جنگل امروز موقع برگشت تو ماشین عمو نقی اهنگ مرتضی پخش میشد که دیدم میگی:همه اهنگ مرتضی پاشای یه! ...
7 آذر 1393

روزای بعداز تولد 3 سالگی

سلام بر گل پسر نازم نازگلم از این روزای بعد تولد و بعد عزاداری بگم که اون روزی که تولدت بود وبت رو اپ کردم و بهت نشون دادم که تولدته و با دیدن شمع و کیک و بادکنک مجازی ذوق زده شدی .وقتی هم بابامهدی از سرکار اومد خونه فورا رفتی بهش گفتی بابایی امرو تولدمه ها.بیا تو کامپیوتر ببین.اون شب هم وقتی رفتیم بیرون دسته روی به خاله جون زهره گفتی:خاله جون خاله جون امروز تولدمه ها.خاله جون هم بهت تبریک گفت و روبوس کردین.حتی به مادرجون هم یاداوری کردی که مادرجون گفت بعد محرم یه کیک خوشگل بخر و کادوی تولدت رو بگیر. اون شبای محرم تو علی با سربند و زنجیر به دست میرفتین عزاداری و وقتی میدیدین که بچه ها تو دسته ها طبل میزنن میگفتین که من طبل می...
24 آبان 1393

تولد در مهد

سلام گل پسرم نانازم بعد از 10 جلسه کلاس رفتن هنوز شما تنهایی سر کلاس نمیری و پافشاری و لج می کنی که تو هم بیا تو کلاس.با اون روشی که خانم معلم تون بکار بردن همه بچه ها رفتن سر کلاس و از مامان شون جداشدن الا شما! عزیزم ماه محرم شروع شده و تولد امسال شما هم دقیقا مصادف با تاسوعا و عاشوراست و اون موقع که نمیتونیم تولد یگیریم.از طرفی هم که عزیزجون بیمارستانن اصلا دل و دماغ جشن گرفتن نیست.اما امروز که رفتیم سر کلاس طبق معمول همه ی بچه ها داخل کلاس بودن و شما بیرون و در حال نق زدن.که دو تا از مامانا با کیک تولد اومدن و گفتن تولد بچه های ماست و برای الیناجون و ملیسا جون تولد گرفتیم و کیک خوردیم لبته تو از اونجایی که سرما خوردی ...
3 آبان 1393

ارمیا جونم و مهر93

سلام گل پسر نازم نازدونه م از کلاسات بگم که میریم شرکت میکنیم و هنوز موفق نشدیم که جدا بشیم و تا 5 جلسه که باهم سر کلاس می نشستیم و یه 2 جلسه هم من بیرون میمونم و شما هم طاقت دوری نداری میای بیرون و هروقت دلت خواست میری توی کلاس.درکل نسبت به جلسه اول خیلی تغییر کردی و بیشتر با خانم معلمت صمیمی تر شدی.مطالبی که میگه رو خوب یاد میگیری و انجامش میدی.مثلا اینکه بعد خوردن غذا باید تشکر کنی و الهی شکر بگی و اینکه از مامان تشکر کنی.بعد هر وعده غذا میگی:الهی شکر.دست مامان درد نکنه.یا وقتی که بهت میان وعده هم میدم تشکر میکنی.امروز داشتی با دوچرخه بازی میکردی بهت نون و گردو دادم که دیدم میگی:مامانی دستت درد نکنه بهم نون و گردو دادی.نوش ج...
25 مهر 1393